عصر ایران؛ احمد فرتاش- ساموئل هانتینگتون، نظریهپرداز مشهور گذار به دموکراسی، در توصیف پارهای از حکومتهای غیردموکراتیک، مفهوم "رژیمهای استبدادی سستبنیان" را به کار برده است.
سستبنیانیِ چنین رژیمهایی، علل گوناگون میتواند داشته باشد؛ اما یکی از مشخصههای سستبنیانیشان، سقوط سریع در شرایط بحرانی یا وضعیت انقلابی است. یا سقوط سریعتر از حد انتظار تحلیلگران سیاسی و مردم عادی.
در واقع چنین رژیمهایی تا قبل از مواجهه با وضعیت انقلابی، ممکن است حتی مقتدر و استوار هم به نظر آیند، ولی وقتی امواج انقلاب فرا میرسد، به راحتی سقوط میکنند و معلوم میشود پی و بنیاد محکمی نداشتند.
اتفاقا هانتینگتون رژیم شاه را هم یکی از "رژیمهای استبدادی سستبنیان" میدانست. در دی ماه ۱۳۵۶ که کارتر به ایران سفر کرد و ایران را "جزیره ثبات خاورمیانه" نامید، حتی مخالفان رژیم شاه هم احتمال نمیدادند شاه یکسال بعد ایران را ترک کند و یک ماه بعدتر هم رژیمش از بین برود.
رژیم شاه در حالی سقوط کرد که نه با آمریکا و اسرائیل درگیری نظامی پیدا کرده بود، نه مقامات نظامی بلندپایهاش به دستور رئیسجمهور آمریکا و نخستوزیر اسرائیل ترور شده بودند، نه با انبوهی از تحریمها و فشارها مواجه بود، و نه رؤسای جمهور آمریکا دائما از سر تهدید، به آن رژیم تذکر میدادند که همۀ گزینهها (یعنی حتی گزینه نظامی) روی میز است.
واقعیت این است که رژیم بشار اسد هم سستبنیان بود چراکه نه قدرت نظامی درخوری داشت، نه از پشتوانۀ مردمی چندانی برخوردار بود. این رژیم ِ بهتاریخپیوسته، نه مبنایش دموکراتیک بود نه عملکردش.
اگر پس از وقوع اعتراضات سیاسی سال ۲۰۱۱، حمایتهای ایران و روسیه شامل حال حکومت اسد نشده بود، حکومت او تقریبا ده یا یازده سال قبل نابود شده بود. دوپینگ سیاسی ناشی از حمایت خارجی، علت خروج حکومت اسد از خطر سرنگونی و دوام آوردنش در خاورمیانه بود.
اما این بار که به دلایل گوناگون، روسیه و ایران نتوانستند یا نخواستند کاری برای حفظ حکومت اسد انجام دهند، رژیم اسد ظرف ده روز نابود شد.
بشار اسد دست کم شش سال فرصت داشت که وجهۀ مخدوش حکومتش را با تندادن به روندی دموکراتیک، یعنی سهمدادن به نمایندگان سیاسی سایر نیروهای اجتماعی برای مشارکت در ساختار قدرت، ترمیم کند ولی او به شکلی بدوی، تمام قدرت را میخواست و به هیچ اصلاح و تجدید نظری در نحوه کشورداریاش تن نداد.
در حالی که به نظر میرسید حکومت اسد کاملا تثبیت شده، ناگهان موج انقلابی تازهای از راه رسید و این حکومت مثل برف آب شد.
اگر اسد در سالهای اخیر تن به دموکراتیزاسیون داده بود، حتی در غیاب حمایت ایران و روسیه هم میتوانست دوام آورد؛ چراکه با مشارکت مخالفان در ساختار قدرت، انگیزههای انقلابی آنان فروکش میکرد.
انقلاب در سوریه، چه در سال ۲۰۱۱ که شکست خورد، چه در سال ۲۰۲۴ که پیروز شد، به قول هانتینگتون "انقلاب شرقی" بود. انقلابهای شرقی از پیرامون به سمت پایتخت توسعه پیدا میکنند نه از پایتخت به سمت پیرامون.
دوم اینکه، انقلابهای شرقی عملا جنگ داخلیاند. یعنی نیروهای انقلابی، تا بن دندان مسلحاند. مثل نیروهای انقلابی تحت فرمان مائو و کاسترو در چین و کوبای پیش از انقلابهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۹.
به هر حال حکومت اسد در شرایط طبیعی، تاب مقاومت در برابر نیروهای انقلابی را نداشت. ولی یک بار با حمایت نیروهای خارجی جان سالم به در برد. این بار اما از آن حمایت خبری نبود.
حتی وقتی که انقلاب اول علیه رژیم اسد شکست خورد، این نکته محرز شده بود که رژیم اسد سستبنیان است و به تنهایی از پس مخالفان داخلیاش برنمیآید. این بار اما تندباد تحولات چنان سریع وزید که حکومت اسد نتوانست دست کم مدتی تاب آورد بلکه امدادهای خارجی دوباره شامل حالش شود.
پیوستن اعضای ارتش اسد به مخالفان، آن هم تنها چند روز پس از آغاز اعتراضاتی دهروزه، نشانه روشن دیگری از سستبنیانیِ حکومت بشار اسد بود. چنین واقعهای، آن هم به این سرعت، فقط وقتی رخ میدهد که موریانههای ستمگری و ناکارآمدی، عصای مشروعیت یک حکومت را بهتمامی جویده و آن را از دورن پوسانده باشند.