علی ورامینی در روزنامه هم میهن نوشت: «کشور همایشها» حتماً لقب کشور ما خواهد شد اگر کسی از بیرون آمار همایشهایی را که در ایران برگزار میشود ببیند و بخواهد لقبی به ما بدهد. دربارۀ هر اتفاق و مسئلهای اولین کاری که به ذهنمان میرسد، برگزاری همایش است. راحت بودن و در عین حال پر سروصدا بودن یکی از دلایل انتخاب همایش بهعنوان اولین و خیلی اوقات آخرین کار، برای هر پدیده و مفهومی است.
اینطور به دیگرانی که قرار است بگوییم مشغول آن مسئله یا اتفاقیم، پیام میرسانیم که ببینید حسابی مشغول کاریم. حکایت همان دو صد گفتهایست که بهراحتی آب خوردن انجام میشود و نیمکرداری که حسابی طاقتفرساست. در حین زحمت کم سروصدای بسیار دارد. کافیست کار رسانهای خوبی روی آن همایش انجام شده باشد و چهرههای سلبریتیای هم دعوت شده باشند، آن وقت خبر اول همه رسانههای رسمی و غیررسمی میشود.
بخشی از میل عجیب به همایش در ایران میراث زمانیست که نهادها و ادارههای کشور نمیدانست پول سرزیر شده نفت را چطور خرج کنند و تند تند همایش تعریف میکردند تا بودجهشان خدای ناکرده تا آخر سال نماند و برای دوستان خودشان هم درآمدزاییای کرده باشند. ازدیاد همایشها باعث شده است که اگر همایشی هم بهقاعده برگزار شده باشد، جز برای خود برگزارکنندگان، مایه کنجکاوی نباشد و نتواند اثرگذار باشد.
همایش در معنای اصیل آن یا میخواهد به مسئلهای پاسخ دهد یا میخواهد مسئلهای اساسی را مطرح کند. طی 20 سال گذشته از زمان دانشجویی و بعدتر مشغولیت به کار رسانه، صدها همایش شرکت کردهام و جز انگشتشمار آن نه خاطرم مانده که چه در آن همایش گذشت و نه اصلاً مسئله آن چه چیزی بوده است. برای همین پیشینه است که به همایش اخیر درباره وفاق و کارکرد آن خوشبین نیستم.
اول از همه سوال اساسی برای برگزاری چنین همایشی این است که قرار است به کدام مسئله پاسخ دهد؟ و بعد از آن اینکه به چه کسی این پاسخ را بدهد؟
اگر همایش وفاق قرار بوده تبیین نظری از وفاق باشد باز سوال پیش میآید که چرا الان و برای چه کسی این تبیین قرار است اتفاق بیفتد؟ دولتی که اخیراً مستقر شده است، یعنی مردم، لااقل بخشی از مردم که هنوز به انتخابات باور دارند به گفتمانش اعتماد کردهاند و خواستند که شعارش را محقق کند. بعد از استقرار تبیین شعار دقیقاً برای چه کسی است؟ اگر برای بیش از 50 درصدیست که رأی ندادند که کاری عبث است.
آنها به پزشکیان و هیچکس دیگر در این ساختار باوری ندارند که بخواهند نتیجه وفاق این با آن را ببینند. بخش ناامید آن 50 درصد فقط با تغییر عینی امیدوار خواهند شد. اگر برای آن بخش صلب و گفتوگوناپذیر ساختار سیاسی است که همان روز با وضع ممنوعیت غیرقانونی برای رئیسجمهور اسبق این پیام را رساندند که وفاق کیلویی چند. اگر هم برای آن دسته از کسانیست که با هزار تردید و ناامیدی به دولت پزشکیان رأی دادند که آنها هم از اسم همایش کهیر میزنند؛ از اینکه باز همهچیز در سطح و لقلقه زبان باقی بماند.
جز اینکه مسئله کدام است و برای چه کسی، سخنرانان محترم همایش هم قابل تأمل هستند. همه سخنرانان که بیشترشان حقیقتاً از دغدغهمندان ایران و آینده آن هستند، در یکجا با هم اشتراک دارند؛ همه آنها از تربیوندارترین افراد ایران هستند. نام هرکدام از این دوستان را سرچ کنید، اگر آخرین سخن و حرفشان برای روز قبل از همایش نبوده، حتماً که در هفته قبل از آن سخنرانی، مصاحبه، یادداشت یا مقالهای از ایشان خواهید یافت. ازقضا بیشتر سخنانشان هم در تایید یا تبین وفاق بوده است.
ایکاش از بین پژوهشگران و اساتیدی که در این همایش حضور داشتهاند لااقل یکیشان به آقای پزشکیان و دیگر مسئولان گفته باشد که واقعاً دوران همایش گذشته است. همایش اینچنینی که مصداق دورهمی و دیدار دوستانه است برای آنهایی است که شکم سیر دارند و هوای قابل تنفس.
وفاق بین دوستان همدل در تپههای عباسآباد نه ربطی به مردم دارد، نه مسئلهای از مسائل جامعه را پاسخ میدهد. بسیاری از مردم جامعه چنان در اضطراب و هول هستند که گویی همه منتظرند یک اتفاق وحشتناک بیفتد. اگر منظور و غایت شعارهای آقای پزشکیان بهبود وضعیت زندگی این مردم است که مسیر آن نه از این همایشها و نشستن فضلا دورهم که از طریق لمس آن در زندگی روزمرهشان میگذرد.