عصر ایران؛ امید جهانشاهی- بازخوانی تاریخ و شناخت واقعبینانه شخصیتها، جریانها، گروهها و رویدادها نه تنها برای درک ریشه و پیشینه که برای قضاوت در مورد چرایی وضعیت امروز نیز لازم است.
به دلایلی که بسط آن فرصتی فراخ میطلبد گاهی شخصیتهای تاریخی متاخر زیر سایه سنگینی از کلیشهها در غباری از ابهام و سوء تفاهم کمرنگ یا حتی گم میشوند.
برخی از این کلیشهها محصول ایدئولوژی چپ، مارکسیستی و سوسیالیسم خلقی هستند؛ گروههایی که درخشششان در گرو دروغ است و خاک پاشیدن بر هر چهرهای که برایشان غیر خودی است. گاهی شورآفرینیهای انقلابی کار همین خاک پاشیدن را میکند و کلیشهها را بر شخصیتها بار میکند و سد راه شناخت تاریخ میشود.
از جمله این شخصیتها سید حسن تقیزاده است که در برخی منابع رسمی و ایدئولوزیک به عنوان ناسیونالیست افراطی، یا مخالف دین و بیگانه با ایرانیت و عاشق غربی شدن و یا نوکر شاه و طاغوت معرفی شده است و بسیاری شخصیت و کارنامه زندگی او را ذیل چنین کلیشههایی میشناسند و داوری میکنند.
این در حالی است که ملیگرایی سید حسن تقی زاده به هیچ روی نه افراطی بود و نه ضد دین و این به روشنی در سخنرانیهای مختلف او مشخص است:
«وطن پرستی حقیقی بر اساس آزادی و عدالت قائم میشود و «حب وطن گرچه حدیثی است صحیح» طبع انسان هم راحت و رفاه و عدالت و آزادی و حریت در زبان و دین خود را در اقامتگاه خود میخواهد و به آسانی به مردن به سختی و ظلم و سلب آزادی تن در نمیدهد و پیشوایان ما گفتهاند که مّلک با کفر دوام میکند ولی با ظلم دوام نمیکند ...
ملت بازی افراطی که در بعضی از ملل شرقی در قرن جدید پیدا شده و علامت مزاج غیر سالم است و بعضی اوقات آثار سرایت آن به ایران هم در بعضی محافل دیده میشود، هیچ مناسب تقلید نیست و میخواهم بگویم لغو و خطرناک و مضر و بیهوده بوده و فقط موجب خطر و خصومتها تواند شد و مخصوصاً برای مملکت ما که بر پایه وطن مشترک و خاک و ایرانیت و وحدت ایرانی و وحدت آداب (کولتر) {فرهنگ} و وحدت تاریخ متکی است، بعضی از تفاوتهای جاهلانه و احداث نفاق و دو تیرگی و اختلاف ابداً صلاح نیست. بعضیها چشم بسته گاهی به عرب و ترک طعن کرده و بدزبانی میکنند گذشته از آنکه این نوع افراط ها و تعصبات مذموم با روح اسلام که برادری بین مسلمین را ترویج کرده منافات دارد و از جوهر عالی اسلام دور است و برای سیاست داخلی نیز فوق العاده خطرناک است ...
همۀ این اختلاف مذهب و زبان و نژاد کمترین خللی به وحدت ملّی ایران و وطنپرستیِ ایرانیان نمیرساند، فقط به شرط عدالت و آزادی و رفاه اجتماعی و اگر این شرط موجود باشد جای هیچگونه نگرانی از آن اختلاف مذهب و زبان نخواهد بود ...
شرایط رسیدن به آمال در درجه اول بسط آزادی است برای همه طبقات ملت و حق اظهار نظر در امور عامه و شرکت و دخالت آنها در حل و فصل آن امور، منسوخ شدن مالکیت زمین زراعتی برای غیر زارعین یعنی اصول ارباب رعیت قرون وسطایی، حکومت ملی به شکل ممالک مغربی و آزادی کامل و حقیقی مردم در اعمال حقوق سیاسی خود، تربیت و تکامل تدین حقیقی خالی از خرافات و موهومات و تعصبات، وطن پرستی حقیقی و عادلانه و با رعایت انصاف و اعتدال و فراهم آوردن اسباب حصول و نمو این وطن پرستی از راه رفاه عمومی و عدالت و آزادی که موجد دلبستگی به وطن باشد، احتراز از وطن پرستی کاذب و بعضی ظواهر ملت پرستی افراطی که آن را به زبانهای فرنگی «شوونیزم» گویند.»
برای او ستون فقرات ملیگرایی، آزادی و عدالت برای همه ایرانیان بود. تقی زاده نه تنها نوکر شاه و دربار نبود بلکه چون بزرگتر از محمدرضاشاه بود و وزیر پدرش بود، شاه نمیتوانست نگاه شاهانه و از بالا به پایین به او داشته باشد و این برای شاه جوان سخت بود و به همین دلیل او را خوش نمیداشت و معروف است که یک روز به علم گفت سیفون را بکش تا این پیرها بروند (نقل به مضمون) ضمن اینکه تقی زاده در آن زمان که مصادف با دوران پیری خود بود اساساً با مقام پادشاه مخالف بود و معتقد بود شاه باید فقط سلطنت کند و نه حکومت و نخست وزیر باید مسئول اداره کشور باشد.
علی امینی در خاطرات خود در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد میگوید یک روز شاه همه را جمع کرده بود که «من اتومبیل سواری میکنم، طیاره سواری میکنم، بیاحتیاطی میکنم، اگر از بین رفتم و جانشین هم ندارم، مملکت چه میشود» امینی میگوید در آن جلسه بحث مفصلی در گرفت و صحبت از شاهپور غلامرضا هم شد که برادر بزرگ شاه بود که به عنوان ولیعهد انتخاب شود. حسین علاء گفت که «شاهپور غلامرضا خوب است ولی باهوش نیست». و تقی زاده در حضور خود شاه خیلی راحت و به صراحت گفت «همین بهتر است که شاه باهوش نباشد اگر باهوش باشد در کار دولت دخالت میکند و این به مصلحت نیست»
این سخنان به این معنی نیست که تقی زاده را همچون یک قهرمان باید ستایش کرد. طبیعتاً زندگی سیاسی او هم خالی از نقصان و کمی و کاستی نبوده است، به ویژه جوانیاش که دوران توفانی مبارزه بود و با تندرویهایی همراه بود که بعدها در سخنرانیهایش ابراز پشیمانی هم کرد و یا امضای قرارداد دارسی که مایه پشیمانی و ندامتش هم شد. اما با همه خطاها و کاستیها، در مجموع و در طول هفت دهه فعالیت جدی در عرصههای سیاسی و فرهنگی کشور خدمات بسیار زیادی به کشور کرد که به هیچ روی قابل کتمان نیست.
از آن زمان که جوانی بیست و دو ساله و پر شور بود و با افتتاح اولین دوره مجلس در مشروطه به مجلس راه یافت و برای مشروطه و آزادی و عدالت با استبداد محمدعلی شاه مبارزه کرد تا آن زمان که در سفارت و وزارت برای آبادی و توسعه کار کرد و تا تلاشهایش برای خدمت به فرهنگ و ادبیات، و نوشتن از شاهنامه، فردوسی و ناصرخسرو تا پژوهش در تاریخ و تالیف کتابهایی چون «گاهشماری در ایران قدیم»، «از پرویز تا چنگیز» و «مانی و دین او»؛ همه عمر برای توسعه و فرهنگ ایران کار کرد.
88ساله بود که کنگره جهانی ایران شناسان را با حضور 120 ایران شناس بین المللی از 30 کشور در تهران برگزار کرد و ریاستش را هم بر عهده داشت. و این تنها سمت او در عرصه فرهنگ نبود؛ در شورای عالی فرهنگ و هنر عضو بود و عضو موسس کتابخانه مجلس شورای ملی هم بود، مدتی رییس فرهنگستان ایران هم بود.
مجموعه مقالات او که به همت ایرج افشار گردآوری شده است 19 جلد دارد: مجموعه متنوعی از یادداشتهای سیاسی، نطق های مجلس، سخنرانیهای علمی و عمومی، تالیفات ...
به راستی چند سیاستمدار را میتوان سراغ گرفت که هم وکیل و سفیر و وزیر و رییس مجلس سنا بوده باشد و هم فعال فرهنگی و پژوهشگر و نویسنده در فرهنگ و تاریخ.
آیا چنین شخصیتی را میتوان با چند کلیشه منفی برچسب زد و کنار گذاشت و فراموش کرد؟