عصر ایران - خانم هانا آرنت، فیلسوف سیاسی قرن بیستم در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در هانوفر آلمان به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در رشتههای فلسفه، الهیات و زبان یونانی نزد استادانی چون مارتین هایدگر و کارل یاسپرس ادامه داد و در سال ۱۹۲۹ دکترای خود را با موضوع «مفهوم عشق نزد آگوستین» دریافت کرد. در سال ۱۹۳۳، به فرانسه و در سال ۱۹۴۱ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد. در آمریکا به تدریس نظریه سیاسی پرداخت و آثاری مهم در زمینه فلسفه سیاسی منتشر کرد. آرنت در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در نیویورک درگذشت.
هانا آرنت و مادرش
هانا آرنت بیشتر به خاطر تحلیلهایش درباره قدرت، خشونت، توتالیتاریسم (حکومتهای تمامخواه) و ماهیت انسان شناخته میشود. آرنت معتقد بود که انسانها باید در فضای عمومی به گفتوگو بپردازند تا جامعهای آزاد و دموکراتیک شکل بگیرد. او به جای تمرکز بر مفاهیم انتزاعی فلسفی، بیشتر به مسائل واقعی و عملی زندگی انسانها توجه میکرد.
آرنت با تحلیل ریشههای توتالیتاریسم و خطرات آن، به ما هشدار داد که چگونه حکومتهای دیکتاتوری میتوانند آزادیهای فردی را نابود کنند. همچنین، او بر اهمیت "عمل" و "فضای عمومی" تأکید کرد و نشان داد که مشارکت فعال انسانها در جامعه چقدر برای حفظ دموکراسی حیاتی است.
هانا آرنت فضای عمومی را بهعنوان حوزهای تعریف میکند که در آن افراد آزادانه گرد هم میآیند تا درباره امور مشترک بحث و تبادلنظر کنند. این فضا جایی است که شهروندان میتوانند در روندهای سیاسی و اجتماعی مشارکت داشته باشند. برخلاف زندگی خصوصی که در آن افراد به نیازهای شخصی و بقای خود مشغولاند، فضای عمومی عرصهای است که در آن آزادی واقعی و تکثر آراء ممکن میشود.
آرنت بر این باور بود که قدرت، از حضور جمعی افراد و توانایی گفتوگو و اقدام مشترک آنان نشأت میگیرد و هر گاه این فضا از بین برود، استبداد و انزوا جای آن را میگیرد. در دنیای مدرن، او زوال فضای عمومی را به دلیل بوروکراسی، مصرفگرایی و سیاستهای توتالیتر مورد انتقاد قرار میداد، زیرا این عوامل باعث خاموش شدن گفتوگوهای واقعی و حذف مشارکت مردمی میشوند.
او معتقد بود که انسانها برای داشتن زندگی معنادار نیازمند مشارکت فعال در عرصه عمومی هستند. در همین باب، آرنت در کتاب معروفش "وضع بشر" (The Human Condition) سه نوع فعالیت انسانی را مطرح میکند که به نظر او اساس زندگی انسان را تشکیل میدهند. این سه فعالیت عبارتند از: کار (Labor)، ساخت (Work) و عمل (Action).
هر کدام از این فعالیتها ویژگیهای خاص خود را دارند و نقش متفاوتی در زندگی انسان ایفا میکنند. در ادامه هر کدام را به تفصیل توضیح میدهم:
کار به فعالیتهایی اشاره دارد که برای بقای انسان ضروری هستند، مثل خوردن، خوابیدن و مانند یک کشاورز که گندم میکارد تا نان تولید کند. این فعالیتها معمولاً تکراری و بیپایاناند، در این تعریف:
- کار با نیازهای اساسی بدن انسان مرتبط است.
- نتیجهی کار معمولاً مصرف میشود و دوام زیادی ندارد (مثلاً غذا خورده میشود).
- کار در حوزهی خصوصی زندگی انسان قرار میگیرد.
آرنت معتقد است کار برای بقای انسان ضروری است، اما به خودی خود باعث پیشرفت یا شکوفایی انسان نمیشود. کار بیشتر مربوط به نیازهای بیولوژیکی است.
ساخت به فعالیتهایی اشاره دارد که انسان برای ایجاد چیزهای ماندگار انجام میدهد، مثل ساختن خانه، نوشتن کتاب یا خلق آثار هنری. در این تعریف:
- ساخت به دنیای مصنوعات و ابزارها مربوط میشود.
- نتیجهی ساخت معمولاً ملموس و ماندگار است (مثلاً یک صندلی یا یک نقاشی).
- ساخت به انسان کمک میکند تا دنیایی پایدار و قابل پیشبینی ایجاد کند.
آرنت معتقد است ساخت به انسان هویت میدهد و او را از طبیعت جدا میکند. ساخت، دنیای انسانی را شکل میدهد و به آن معنا میبخشد.
عمل به فعالیتهایی اشاره دارد که انسان در ارتباط با دیگران انجام میدهد، مثل یک سیاستمدار که در مجلس سخنرانی میکند یا یک گروه از شهروندان که برای تغییر یک قانون اعتراض میکنند. در این تعریف:
- عمل در فضای عمومی اتفاق میافتد و نیاز به حضور دیگران دارد.
- عمل غیرقابل پیشبینی است و نتایج آن همیشه مشخص نیست.
- عمل به انسان امکان میدهد تا آزادیاش را نشان دهد و هویت خود را بیان کند.
آرنت معتقد است عمل مهمترین فعالیت انسانی است، چون تنها از طریق عمل است که انسان میتواند آزادیاش را تجربه کند و در جامعه مشارکت فعال داشته باشد. عمل به زندگی انسان معنا میبخشد و باعث ایجاد روابط انسانی میشود.
اگر بخواهیم خلاصه کنیم می توانیم این گونه بگوییم:
کار: مربوط به نیازهای بیولوژیکی و بقا است.
ساخت: مربوط به ایجاد دنیای پایدار و ملموس است.
عمل: مربوط به آزادی، ارتباط با دیگران و مشارکت در جامعه است.
آرنت معتقد است که در دنیای مدرن، کار و ساخت بیش از حد مورد توجه قرار گرفتهاند، در حالی که عمل، که مهمترین فعالیت انسانی است، به حاشیه رانده شده است. او هشدار میدهد که اگر عمل نادیده گرفته شود، آزادی و دموکراسی در خطر قرار میگیرند.
نظریه "ابتذال شر" (The Banality of Evil) یکی از بحثبرانگیزترین و مهمترین ایدههای هانا آرنت است.
او این مفهوم را در کتاب "آیشمن در اورشلیم: گزارشی درباره ابتذال شر" مطرح کرد. این کتاب بر اساس مشاهدات آرنت از محاکمه آدولف آیشمن، یکی از جنایتکاران اصلی هولوکاست، نوشته شده است.
بعد از این که آیشمن دستگیر شد، بسیاری می پنداشتند که او موجودی شرور و بیماری روان پریش بوده که آن همه جنایت کرده است. با این حال، آرنت با بررسی ابعاد شخصیتی او اعلام کرد که آیشمن یک هیولا یا موجود شیطانی نبود، بلکه فردی عادی و حتی پیشپاافتاده به نظر میرسید. آیشمن نه از روی نفرت یا تعصب، بلکه صرفاً به این دلیل که دستورات را اجرا میکرد، در جنایات نازیها مشارکت داشت. آرنت این پدیده را "ابتذال شر" نامید. به عبارت دیگر، شر لزوماً ریشه در بدذاتی یا شیطانی بودن ندارد، بلکه میتواند از بیفکری، پیروی کورکورانه از دستورات و ناتوانی در قضاوت اخلاقی ناشی شود.
آدولف آیشمن در دادگاه می گفت که فقط "وظیفهاش" را انجام میداده است. آرنت متوجه شد که آیشمن نه از روی نفرت، بلکه از روی بیفکری و عدم توانایی در درک پیامدهای اعمالش، در جنایات شرکت کرده است. این دقیقاً همان "ابتذال شر" است: شر ناشی از فقدان تفکر و مسئولیتپذیری. آیشمن در 1962 اعدام شد.
این مفهوم فقط به آیشمن محدود نمیشود. در زندگی روزمره نیز میتوان نمونههایی از ابتذال شر را دید. مثلاً یک کارمند بانک که پولهای مشتریان را به حساب کلاهبرداران واریز میکند، فقط به این دلیل که "دستور را اجرا کرده است و یک کارگر کارخانه که مواد سمی را در رودخانه میریزد، چون رئیسش به او گفته است.
در این موارد، افراد به دلیل بیفکری و عدم مسئولیتپذیری، در اعمال شرآمیز مشارکت میکنند، بدون اینکه لزوماً بدذات یا شیطانی باشند.
آیشمن در دوران هیتلر و دادگاه
آرنت با این نظریه به ما هشدار میدهد که شر همیشه به شکل هیولاهای شیطانی ظاهر نمیشود، بلکه میتواند در قالب افراد عادی و پیشپاافتاده نیز وجود داشته باشد. او تأکید میکند که تفکر و قضاوت اخلاقی برای جلوگیری از شر ضروری هستند. اگر انسانها بدون فکر کردن از دستورات پیروی کنند، ممکن است ناخواسته در اعمال شرآمیز مشارکت کنند. این ایده اهمیت مسئولیتپذیری فردی و تفکر انتقادی را در جامعه نشان میدهد.
آرای هانا آرنت همواره مورد بحث و نقد قرار گرفته است. برخی منتقدان معتقدند که او به پیچیدگیهای روانشناختی و اجتماعی افراد در نظامهای توتالیتر توجه کافی نداشته است. همچنین، مفهوم «پیشپاافتادگی شر» او مورد انتقاد قرار گرفته، زیرا برخی بر این باورند که این مفهوم میتواند به سادهسازی اعمال جنایتکارانه منجر شود. با این حال، بسیاری از اندیشمندان، آرنت را بهعنوان نخستین نظریهپرداز رژیمهای توتالیتر میشناسند و استقلال اندیشه و شجاعت او را تحسین میکنند. به طور مختصر می توان گفت که نقدهای اصلی وارد شده بر آرای آرنت در عرصه های زیر بوده است:
۱. ابتذال شر: برخی منتقدان معتقدند آرنت با توصیف آیشمن به عنوان فردی "عادی" و نه شیطانی، از جنایات نازیها کاسته است.
۲. تمرکز بر غرب: برخی میگویند آرنت بیش از حد بر تاریخ و فلسفه غرب متمرکز بود و به سایر فرهنگها توجه نکرد.
۳. تعریف عمل: برخی فیلسوفان معتقدند تعریف آرنت از "عمل" مبهم است و نیاز به شفافسازی بیشتری دارد.
۴. رویکرد غیرسیستماتیک: آرنت به جای ارائه یک سیستم فلسفی منسجم، بیشتر به تحلیل مسائل خاص پرداخت که برخی آن را نقطه ضعف کار او میدانند
هانا آرنت آثار متعددی نگاشته که برخی از مهمترین آنها عبارتاند از:
ریشههای توتالیتاریسم (The Origins of Totalitarianism) (۱۹۵۱): در این کتاب، آرنت به تحلیل رژیمهای توتالیتر نازیسم و استالینیسم میپردازد و ریشههای تاریخی و اجتماعی آنها را بررسی میکند.
وضع بشر (The Human Condition) (۱۹۵۸): این کتاب به بررسی فعالیتهای انسانی و تمایز بین زحمت، کار و عمل میپردازد و نقش هر یک را در زندگی انسان تحلیل میکند.
mehrnews.com
انقلاب (On Revolution) (۱۹۶۳): در این کتاب، آرنت به مقایسه انقلابهای فرانسه و آمریکا میپردازد و تفاوتهای آنها را در دستیابی به آزادی و دموکراسی بررسی میکند.
آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر (Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil) (۱۹۶۳): این کتاب گزارشی از محاکمه آدولف آیشمن، یکی از مجریان هولوکاست، است که در آن آرنت مفهوم «پیشپاافتادگی شر» را مطرح میکند.
آرامگاه هانا آرنت
۱. "آزادی، توانایی آغاز کردن است؛ یعنی توانایی انجام کاری کاملاً نو و غیرمنتظره."
۲. "شرط اساسی برای عمل، وجود دیگران است."
۳. "شر ابتدایی است، نه رادیکال؛ شر ریشه در ناتوانی از فکر کردن دارد."
۴. "آزادی تنها در فضای عمومی معنا پیدا میکند."
۵. "هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که مردم فکر نکنند."
ویدئویی درباره هانا آرنت را در یوتیوب تماشا کنید
هانا آرنت پدیده ای بی تکرار بود
فیلسوف سوار است بر زمان و آگاه است بر زبان اینست بر خردمندان و اندیشه ورزان آسان و لازمه ذکر است درندگی گرگ معین میشود در زمان که برلباس گوسفندان بپوندد در قضاوت زمانه بر آنان چون نازی ها که اندیشه فلسفی آنان به کاری میگذارد نا بسامان آنان پس ایراد بر تفکر اینچنین است بر جانان