این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر اینجا بشنوید
عصر ایران ــ یکی را از بزرگان به محفلیاندر همیستودند و در اوصافِ جمیلش مبالغه میکردند. سر بر آورد و گفت: من آنم که من دانم.
کُفَیْتُ اَذَیً یَعُدُّ مَحاسِنی
عَلانِیَتی هَذٰاٰ وَلَمْ تَدْرِ ما بَطَنً
شخصم به چشمِ عالمیان خوبمنظر است
وز خُبْثِ باطنم سرِ خجلت* فتاده پیش
طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق
تحسین کنند و او خجل از پای زشتِ خویش
------------------------------------------------------
* بر اساس نسخه فروغی به صورت "خُجلت" خوانده شده و گرنه خِجلت درستتر مینماید. خجل را هم می توان با دو کسره خواند و هم به شکل خَجِل.