عصر ایران؛ علی محبوبی - زمانی که مارادونا بازیکن شماره ده و کاپیتان تیم ملی فوتبال آرژانتین بود، یک جوک جالب رواج داشت که البته ربطی به تیم ملی آرژانتین و حتی ربطی به فوتبال هم نداشت اما به زبان طنز می خواست بگوید آن چیزی که ظاهراً در حاشیه و بی اهمیت است و ظاهراً هیچ تاثیری در سرنوشت موضوع ندارد، در واقع اصلی تر از اصل موضوع است و میتواند مسئله را زیر و رو کند.
میگویند روزی جوانان یکی از مناطق دور افتاده یک تیم فوتبال تشکیل میدهند و برای اولین بازی از تیم ملی فوتبال آرژانتین دعوت میکنند و اتفاقاً آرژانتین هم اجابت میکند.
مربی این تیم ما که از مهارتهای مارادونا شنیده بود، میدانست که به هر شکل اگر توپ به پای او برسد تبدیل به گل خواهد شد ؛ بنابراین جلسه ای تشکیل میدهد تا تیم را ارنج کند و مأموریتی به دونده ترین بازیکنان خودش بنام غلام واگذار می کند: "تو فقط کنار مارادونا می دوی و نمی گذاری توپ به پایش برسد".
با سوت داور بازی شروع میشود و در همان دقایق اول، هافبک این تیم به نام غضنفر که در عمرش حتی یک بار فوتبال بازی نکرده بود توپ را میگیرد و به دو سوی میدان نگاه کرده و پس از تجزیه و تحلیل فاصله خود تا دروازه روبرویی و دروازه پشت سرش، به این نتیجه میرسد که به دروازه پشت سری نزدیک تر است و در کسری از ثانیه و به قول میرشکاک در یک چشم بر هم نهشتی با یک شوت سهمگین بر گرده توپ، گلی را به دروازه خودی به ثمر میرساند و با انجام حرکات آکروباتیک شادی میکند.
همه هاج و واج انگشت بر دهان خشکشان میزند. مربی عصبانی و فریاد میزند: "غضنفر! چرا به خودمان گل زدی؟ باید به آن یکی دروازه شوت می زدی".
غضنفر جواب میدهد: "گل، گله، چه فرقی دارد که وارد کدام دروازه شود؟! مهم این است که من این گل را زدم و چون من زدم پس یک به هیچ به نفع ماست...!"
با سوت مجدد داور، بازی یک به هیچ به نفع آرژانتین دوباره آغاز میشود و از بخت بد دوباره توپ به پای غضنفر میرسد و او هم نامردی نکرده و با همان فرمول قبلی و حتی کمی حرفه ای تر، گل دوم را نیز با یک شوت سهمگین تر نثار دروازه خودی کرده و باز هم سرمست از این حرکت فنی، تیم خودشان را با دو گل زده، به دستیافتن به یک پیروزی شیربن، نزدیک تر میبیند.
مربی مغبون ما که به دلیل قحط الفوتبالیست بودن تیمش، ذخیره ای نداشت که با غضنفر تعویض کند و از طرفی تذکراتش به او کار ساز نبود و نتوانست به او بفهماند که "دلبندم! آن شوتهای مهلک را باید به آن یکی دروازه بزنی نه این دروازه" از روی اجبار روی به غلام که مأمور مهار مارادونا بود فریاد زد: "آآآییی غلام! مارادونا را ول کن! غضنفر را بچسب و نگذار توپ به پایش برسد."
به قول مرحوم عمران صلاحی "حالا حکایت ماست" و بازی سرنوشت ساز مذاکرات که غضنفرهای داخلی، برای قاپیدن توپ و زدن آن به سمت دروازه خودی، تکل پشت تکل است که روی اعضای تیم ایران می کنند و مربیان تیم که باید ششدانگ حواس شان به پیروزی در مسابقۀ مذاکره باشد، درگیر غضنفرهای اند که کارنامه افتحارات شان پر است از گل به خودی هایی مکرری که سال هاست بر دروازه تیم ملت ایران وارد می کنند!
در این میان؛ البته باز جای شکرش باقی است که تیم ایران بر خلاف تیم فرضی قصه ما، کارآزموده است و امیدمان هم بعد از خدا، به همین است.
اما غضنفرها بدانند که بعد از پایان بازی که از میدان بیرون آمدند، آنها هستند و 85 میلیون نفری که شاهد قصه خیانت هایشان بوده اند؛ از ما گفتن بود!