۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۲۶۲۶۷
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۹ - ۲۶-۰۴-۱۳۸۹
کد ۱۲۶۲۶۷
انتشار: ۱۴:۴۹ - ۲۶-۰۴-۱۳۸۹

برای کمک به دین فيلم ساخته‌ام

منوچهر محمدی

منوچهر محمدی متولد ۱۳۳۵ آبادان، یکی از تهیه‌کنندگان سینمای ایران است که تاکنون تهیه‌کنندگی فیلم‌‎های «آن‎سوی رودخانه» (۱۳۸۷)، «ده رقمی» (۱۳۸۷)، «طلا و مس» (۱۳۸۷)، «عصر روز دهم» (۱۳۸۷)، «میم مثل مادر» (۱۳۸۵)، «مارمولک» (۱۳۸۲)، «ارتفاع پست» (۱۳۸۰)، «زیر نور ماه» (۱۳۷۹)، «مسافر ری» (۱۳۷۹)، «بازمانده» (۱۳۷۳)، «من زمین را دوست دارم» (۱۳۷۲)، «همسر» (۱۳۷۲) و «هی جو» (۱۳۶۷) را بر عهده داشته است. تهیه‌کنندگی فیلم‌‎هایی چون مارمولک و ارتفاع پست، تا مدت‎ها نام این تهیه‌کننده را در صدراخبار فرهنگی و هنری قرار داده بود. فیلم طلا و مس که هم‎اکنون در سینما‎های کشور نمایش داده می‌شود نیز با واکنش‌‎های متفاوتی روبه‎رو شده است. این‎که انگیزه این تهیه‌کننده در ساخت سه فیلم با محوریت اصلی روحانیت چیست، موضوع بحثی است که در ادامه "پنجره" به آن پرداخته است.

آقای محمدی، اجازه دهید بحث خود را با این پرسش آغاز کنم که اساسا چرا شما چنین عرصه خطرناک و حساسی را برای کار انتخاب کردید؟

این‎که ساختن فیلم درباره روحانیت، عرصه خطرناکی است را نمی‌پسندم و به نوعی ضدارزش می‌دانم؛ چراکه وقتی ما می‌گوییم خطرناک است این موضوع به ذهن متبادر می‌شود که به حریم روحانیت جز در جنبه تقدیسی و احتراماتی که شاید عشق، علاقه، فهم و شعور پشت آن نباشد، نمی‌شود نزدیک شد. مثل احترامی که برای پادشاهان وجود دارد و طبیعتا از روی ترس یا منافع است و در آن نشانه‎ای از دانش، محبت و فکر نیست! ما نباید اجازه دهیم که یک‎چنین نگاهی به‎وجود بیاید که نزدیک شدن به این حوزه، خطرناک است. ما که خدایی نکرده نمی‌خواهیم مدح بیهوده یا ذم ناروایی را بیان کنیم. من فکر می‌کنم اگر ما ورود به این عرصه‌ را زمینه‌ و بستری بدانیم که در دنیای معاصر در قالب آن می‌توان راجع به مفاهیم دینی صحبت کرد، نه تنها خطرناک نیست و اشکال ندارد، بلکه ضرورت دارد و واجب کفایی است. این موضوع وقتی آشکارتر می‌شود که بدانیم همواره تفکری در جوامع وجود داشته که مي‌خواسته مسائل را سطحی کند.

به یاد می‌آورم که در دوران قبل از انقلاب، عده‎ای مروج مارکسیسم بودند که اتفاقا خودشان باعث شده بودند تفکر مارکسیستی در ایران نه عمق پیدا کند و نه ریشه بدواند. کتاب‌‎‎هایی چاپ می‌شد تحت عنوان مارکسیسم به زبان ساده که در چند سطر، فلسفه تاریخ را تشریح می‌کرد؛ یعنی یک موضوع پیچیده را که یک سر آن انسان و سر دیگر آن تاریخ است به خیال خود آن‎چنان ساده می‌کردند تا همه بفهمند؛ ممکن بود که اذهان ساده، باوری نسبت به این موضوع پیدا كند، اما در عمل واقعا غیرممکن بود؛ چراکه انسان، موجود پیچیده‎ای است و دارای ساحت‎‎‎های متفاوت. درواقع، این قبیل افرادی که مروج مارکسیسم بودند، پاشنه آشیل این تفکر محسوب می‌شدند. اگر ما این آسیب‌شناسی را درک کنیم، می‌بینیم که در دنیا تفکری وجود دارد که دین را مساوی با روحانی و کشیش تصور می‌کند و چون در اعمال، رفتار و گفتار برخی روحانیون مصادیقی وجود دارد که توسط آن می‌شود آن اندیشه را به سخره گرفت، با استناد به این اشتباهات می‌گویند که دین فایده‎ای ندارد و در نتیجه آن را به‎راحتی کنار می‌گذارند. من باور دارم که سینما توانمندی‌‎‎هایی دارد و می‌توان به کمک آن دین را ترویج کرد.

به هر صورت، آقایانی که در کسوت روحانیت وارد می‌شوند، سعی کنند که با بصیرت و آگاهی و درک بسیار بالا وارد این عرصه شوند؛ چراکه این موقعیت، موقعیت بسیار حساسی است. از آن‎جا که روحانیون در موقعیت موعظه‌گری قرار دارند، باید در گام نخست خودشان متخلق به اخلاق باشند و دنیا را بر خود سخت بگیرند. بنابراین باید مراقب کلمات، گفتار و حتی چرخش نگاه‎شان باشند. یک روحانی جدا از آن درس و بحثی که می‌خواند، باید اخلاق در وجودش ملکه شود. این‎که روحانیت بتواند در مقام عمل با انسان‌‎‎ها ارتباط برقرار کرده و بتواند فهم درستی از دین را منتقل کند، یک ضرورت است و ورود به این عرصه نیز یک ضرورت است و بحث خطرناک بودن کنار گذاشته می‌شود. اگر واقعا قصد، خدمت باشد طبیعتا ممکن است؛ کج‎فهمی‌‎‎ها و تصورات نادرستی‌ هم به‎وجود می‌آید که البته به مرور مثل هر کار تازه‎ای راه خود را هموار می‌کند و پیش می‌رود.

 مروری بر فیلم‎های تولیدی غرب گویای این حقیقت است که ورود سینمای غرب به عرصه دین در بسیاری از موارد، نه‎تنها به نفع دین، کلیسا و کشیشان نشده، بلکه به‎نوعی موجبات تخریب دین و کلیسا را فراهم آورده است. شما چه راه‎حلی را پیشنهاد می‌کنید که سینمای ایران در ورود به این حوزه، دچار چنین انحرافی نشود؟ چه تضمینی وجود دارد که ورود به این حوزه دچار چنین معضلی نخواهد شد؟

اولا من با این نوع سئوالات از پیش قضاوت شده، مشکل دارم. این‎که یک حکم کلی صادر کنیم، غلط است. اتفاقا شما به رمان «بینوایان» که یکی از موفق‌ترین رمان‌‎‎های جهان است و تاکنون فیلم‌‎‎های زیادی از روی آن ساخته شده است، دقت کنید. در این فیلم یک کشیش باعث نجات یافتن ژان‎والژان شده و در ادامه این فرد منشأ کار‎‎های خیر می‌شود. همه این کار‎‎ها هم بازمی‌گردد به حسنه‎ای که آن فرد کشیش انجام داده است. البته آثاری هم ساخته شده که کشیش‌‎‎ها را به رفتار‎‎های زننده جنسی متهم کرده است، اما شما گمان می‌کنید کدام آثار ماندگارتر هستند؟ این نکته‎ای که عرض کردم دفاع از سینمای غرب نیست، اما در همین فیلم، شما دفاع از کشیش و دین را مشاهده می‌کنید. این‎که فکر کنیم وارد حریمی نشویم که شاید بعد‎‎ها یک‎سری بیایند و سوءاستفاده کنند، تفکر خوبی نیست و اساسا فرضیه، فرضیه غلطی است. مگر چنان‎چه افرادی بخواهند دست به چنین کار‎‎هایی بزنند، شما می‌توانید جلوی آن‎‎‎ها را بگیرید؟ پس باید سعی کنیم با عرضه کالای خود، عملا افکار خود را عرضه کنیم. ببینید، در حال حاضر غرب تلاش کرده تا به دنیا بگوید که اسلام، دین خشنی است. در اخبار، فیلم‌‎‎های سینمایی و سریال‌‎‎ها القا می‌شود که مسلمانان انسان‌‎‎های بی‎عاطفه و خشنی هستند؛ اگر ما نجنبیم و کاری نکنیم، قافیه را باخته‌ایم.

 اجازه دهید من پرسش خود را بار دیگر تکرار کنم که به‎نظر شما چه راه‎حلی وجود دارد که ما فیلم دینی و به‎خصوص فیلمی درباره روحانیت بسازیم، اما دچار این چالش‌‎‎ها نشویم؟

من اساسا با ذات این دیدگاه مشکل دارم. من با این تفکر که بیاییم مقررات و قوانینی را تصویب کنیم تا مشکلی ایجاد نشود، مخالفم. اولا در شرایط فعلی جامعه امکان‎پذیر نیست که شخصی فیلمی را علیه روحانیت بسازد، چراکه هزینه بسیار بالایی را باید بپردازد. اما این‎که یک فیلم قوی باشد و فیلم دیگر ضعیف، موضوع دیگری است. بنابراین اگر ما بیاییم با ایجاد مقررات، موضوع را آن‎قدر پیچیده کنیم که کارگردان عطایش را به لقایش ببخشد، کار درستی انجام نداده‌ایم. ما نباید استعداد‎‎ها را از بین ببریم. مدیران فرهنگی جامعه باید زمینه آشنایی با چنین فضا‎‎هایی را به‎وجود بیاورند. شما می‌دانید که چه تعداد از جوانان با دیدن این فیلم نگاه‎شان به روحانیت تصحیح شده است؟ من معتقدم که یک حلقه مفقوده مدیریت فرهنگی وجود دارد. البته لزوما عینیت این مدیریت فرهنگی را در نهاد‎‎های رسمی و دولتی نمی‌بینم چون آن‎‎‎ها را فاقد کارایی لازم می‌دانم. اگر ما گمان ‌کنیم از امام‌زاده وزارت ارشاد، معجزه‎ای نصیب فرهنگ خواهد شد، کاملا اشتباه کرده‌ایم. در واقع نقصان مدیریت فرهنگی در کشور به‎گونه‎ای است که زمینه ایجاد سوءتفاهم را ایجاد می‌کند. اگر ما بتوانیم زمینه ایجاد گفت‎وگو و دیالوگ را فراهم آوریم، مطمئنا خروجی آن بسیار بهتر از وضع مقررات و قانون خواهد بود.

 شما قبول دارید که یک کارگردان موفق برای ساخت یک فیلم با متخصصین مختلفی مشورت می‌کند. به‎طور مثال، اگر فیلم در ارتباط با مواد مخدر باشد، کارگردان یا سایر دست‌اندرکاران فیلم حتما با یک روان‎شناس و یا دکتر متخصص مشورت می‌کنند. همین کارگردان و یا تهیه‌کننده وقتی فیلمی راجع به روحانیت می‌سازد، با چند روحانی معتبر مشورت می‌کند یا این‎که خود را محق در قضاوت نسبت به روحانیت می‌یابد؟

شکی نیست اگر فیلمنامه‌نویسی ‌بخواهد وارد یک حوزه تخصصی شود، باید مشورت بگیرد و این یک امر بدیهی و ضروری است. اما این‎که در این ارتباط بیاییم جایی را تعریف کنیم و آن‎جا تبدیل به یک مکان رسمی شود که باید جواب‌‎‎های رسمی دهد، مطمئن باشید که نتیجه‎ای نخواهد داد. من معتقدم که یک فیلم‎ساز برای ساخت فیلمی راجع به روحانیت باید قم برود و در کنار طلاب مدتی زندگی کند. سپس برداشت‌‎‎های خودش را متناسب با حقایق موجود، کنار هم گذاشته و فیلمش را بسازد.

 در واقع این یک نوع راه‎حل برای جلوگیری از انحراف احتمالی است؟

من امیدوارم منظور شما این نباشد که یک نهاد رسمی ایجاد شود که رسما جوابگو باشد.
 من می‎خواهم بگویم که پشت فیلمی که راجع به نهاد روحانیت ساخته می‌شود، بایستی تأیید روحانیت وجود داشته باشد.

باز تکرار می‌کنم به‎عنوان یک نهاد رسمی قبول ندارم؛ چراکه این قبیل نهاد‎‎های رسمی معمولا در جریان زمان به یک محافظه‎کاری‌اي ‌می‌رسند که جلوی خلاقیت هنرمندان را می‌گیرند. این مشاوران باید درباره کلیات سخن بگویند و راجع به ریزه‌کاری‌‎‎ها دخالت نکنند.

 شما فرمودید که روحانیت باید عامل به اخلاق باشد و در فیلم‌‎‎هایی که تهیه کرده‌اید به‎نوعی به این موضوع پرداخته‌اید. آقای محمدی چرا روحانیت فیلم‌‎‎های شما هیچ نسبتی با موضوعات اصلی نظام، دغدغه‎‎‎هایی که راجع به سیاست داخلی و خارجی کشور وجود دارد، روحانیتی که مبارز است و پیشاپیش مردم در مهمترین حوادث اجتماعی حاضر می‌شود، ندارد؟ چرا روحانیت شما نشانی از دغدغه‎‎‎های شهید بهشتی، شهید مطهری، مرحوم ابوترابی و يا آن روحانی محترم و مظلومی که توسط سربازان رژیم صهیونیستی به همراه خانواده‌اش به آتش کشیده می‌شود، ندارد؟ چرا نماد روحانیت شما تنها در اخلاقیات که به نوبه خود بسیار مهم و ارزشمند است، خلاصه شده است؟ و چرا طلبه‎‎‎های شما شهرستانی انتخاب می‌شوند؟

شما ان‎شاءالله یک فیلم‎نامه برای من بیاورید که این ویژگی‌‎‎ها را داشته باشد؛ من می‌خوانم اگر ارزش‌‎‎های هنری و دراماتیک داشت، آن را می‌سازم. به‎نظر من این چیز‎‎هایی که در ذهن شماست، خودش یک فیلم است و ارتباطی با اثر من ندارد. به‎نظر من شما خواسته دارید، نه یک مصاحبه! تصور کنید من و شما سوار بر ماشین در خیابان‌ پر ترافیکی هستیم. من مسئولیتی نسبت به ترافیک شهر ندارم و پاسخگوی آن نیستم. اگر من به پرسش‌‎‎های شما پاسخ دهم، اشتباه کرده‌ام. ببینید طلبه‎جوانی از شهرستان راهی تهران می‌شود تا در یک درس اخلاق شرکت کند. این موضوع به‎عنوان یک سنت حسنه در حوزه‎‎‎های علمیه ایران رواج داشته است. من یک طلبه شهرستانی انتخاب کردم که یک طلبه تنها را نشان دهم تا به نوعی مشکلات او بیشتر نمایان شود. اگر این طلبه در همان شهرستان خود بود که با این همه مشکلات روبه‎رو نبود.

 در فیلم «زیر نور ماه» شما یک طلبه شهرستانی از یک خانواده کشاورز را به تصویر درآورده‌اید. به‎عبارتی این طلبه به‎خوبی با فقر و نداری آشناست. اما فیلم به‎گونه‎ای پیش می‌رود انگار که این طلبه تا به حال فقیر ندیده است و برای نخستین‎بار با مردم فقیر در زیر پل آشنا می‌شود و در نهایت زندگی‌اش در مسیر جدیدی قرار می‌گیرد. آیا این موضوع نقض غرض نیست؟ طلبه‎ای از خانواد‎ه‎ای محروم، اما بی‌تفاوت نسبت به محرومین؟

مشکل من با جنابعالی در این مصاحبه برمی‌گردد به یک تفاوت ریشه‎ای در نوع نگاه به قضایا. این‎که ما بیاییم با یک پیش‎داوری ذهنی، مطالبی را استخراج کنیم و به هم ارتباط دهیم، ذاتا اشکال دارد. ما اگر سراغ معرفت دینی برویم خیلی چیز‎‎ها برای ما روشن می‌شود. در معرفت دینی تأکید شده است که بشر از حوادث و اتفاقات پیرامونش درس می‌گیرد. برخی اوقات حجاب‌‎‎های غفلت چشم انسان را می‌بندد. برای همین است که سفارش شده چند وقت یک‎بار به قبرستان برویم تا دیدن مرگ انسان را به هوش آورد. این‎که طلبه فیلم «زیر نور ماه» خود از یک خانواده تهیدست بوده، بازمی‌گردد به دوران کودکی و جوانی او. حال او به شهر آمده و مشغول تحصیل است که ناگهان یک جرقه او را به هوش می‌آورد. شاید هر انسانی بار‎‎ها از کنار قضایا بی‌تفاوت بگذرد، اما یک‎بار خداوند مرحمت فرموده و او را نسبت به یک موضوع روشن کند. این‎جاست که فهم شهودی ایجاد و منجر به یک دانش شده است. این طلبه به خواست پدرش به حوزه علمیه آمده بود و یک شک و تردیدی در پوشیدن لباس داشت، اما وقتی خود به درک واقعی نائل می‌شود، با کمال میل لباس می‌پوشد. یکی از کارکرد‎‎های سینما تحولی است که در شخصیت‌‎‎های قصه به‎وجود می‌آوریم. یعنی این آدم از خلال حوادث و رخداد‎‎ها به یک «فهم تازه» و یک «نگاه تازه» می‌رسد.

 آیا در فیلم «طلا و مس» وقتی آقا سید برخلاف ابتدای فیلم که نسبت به پخش موسیقی بسیار حساس بود، حاضر می‌شود پرده‎‎‎ها را کشیده و برای آرام کردن کودکش «نانای» کند، به همان «فهم تازه» و «نگاه تازه» موردنظر شما رسیده است؟ آیا این کنار گذاشتن اصول نیست؟

من فکر می‎کنم این‎جور سئوال کردن بیشتر شبیه به گرفتن اقرار است تا گفت‎وگویی برای فهم و درک بهتر زوایای فیلم. حتما ترجیح می‎دهید پاسخ بنده یک آری یا نه باشد که باز براساس آن قضاوت خود را مطرح کنید؟

 احساس می‌کنم که یک مقایسه کلانی میان طلبه فیلم «زیر نور ماه» و آقا سید فیلم «طلا و مس» با سایر روحانیون حوزه به‎خصوص مدیریت حوزه صورت داده‌اید، به این معنا که برخلاف طبع لطیف و عامل به اخلاق این طلبه‎ها، مدیران حوزه انسان‌‎‎های خشک و بی‌‌عاطفه‎ای به تصویر درآمده‌اند که به خود زحمت پرسیدن مشکلات طلاب را نمی‌دهند؟ البته این موضوع در فیلم «زیر نور ماه» نیز وجود دارد، یعنی مدیر مدرسه هیچ‎گونه توجهی به خواسته‎‎ها و باور‎های طلبه جوان ندارد.

من گمان می‌کنم اگر شما می‌خواستید یک فیلم بسازید، فیلم شما هزار و 500 دقيقه می‌شد. ما 90 دقیقه بیشتر زمان نداشتیم و باید در این زمان محدود فیلم را تولید می‌کردیم. مدیر یک مدرسه وظیفه مدیریت داشته و باید نظم و انضباط را در مدرسه ایجاد می‌کرد.

حتما دقت کنید که لحن آن مدیر لحن تلخ و سرزنش‎باری نیست، بلکه توصیه می‎کند؛ حتما به این نکته توجه کنید که آن چیزی که مراد شماست مثلا قصه یک مدیر مدرسه علمیه است و آن را هم می‎شود ساخت. مشکلات و گرفتاری‎‎‎های مدیریتی، علمی، آموزشی، رتق و فتق امور طلاب؛ اتفاقا به‎نظرم قصه جالبی هم می‎شود. اما این نکته که اشاره کردید، قصه ما نبود؛ قصه «طلا و مس» بود قصه سید رضا خادم نیشابوری با حادثه‎ای که برای همسرش پیش می‎آمد و آن اخلاقی که آمده بود به شکل نظری یاد بگیرد توفیقی فراهم شد با یک ابتلا به شکل عملی این امتحان را از سر بگذراند

ارسال به دوستان