۰۶ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۲۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۴۳۷۲۹
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۸ - ۱۳-۰۸-۱۳۸۹
کد ۱۴۳۷۲۹
انتشار: ۱۲:۴۸ - ۱۳-۰۸-۱۳۸۹

سكانسی ‎‌كه سنگ را هم به گریه آورد

آن صحنه‌ای كه حضرت ابوالفضل (ع) می‌آید مشك آب را پر كند، سنگ را به گریه وا می‌دارد. به نظر من این صحنه از 10 تا روضه و نوحه اثرگذارتر است.
رضا رویگری كه این روزها مجموعه تلویزیونی "مختارنامه" را به روی آنتن دارد در گفت‌وگویی با "جام جم" در خصوص تاثیرگذارترین سكانس‌های این سریال گفته است: آن صحنه‌ای كه حضرت ابوالفضل (ع) می‌آید مشك آب را پر كند، سنگ را به گریه وا می‌دارد. به نظر من این صحنه از 10 تا روضه و نوحه اثرگذارتر است.

بازیگر نقش كیان از انتقام از حرمله و شمر نیز به عنوان خاطره‌سازترین صحنه از بین سكانس‌هایی كه خود در آن حضور داشته یاد می‌كند: در صحنه‌های آتش‌سوزی مكه من حضور نداشتم، اما احساس می‌كنم خیلی خوب كارگردانی شده است. البته اینها سكانس‌هایی هستند كه من در آنها نبوده‌ام. از بین بازی‌های خودم صحنه‌های مربوط به جنگ كیان با حرمله و شمر را خیلی دوست دارم. حتما می‌دانید كه شمر معروف را كیان ایرانی می‌كشد. این نكته در تاریخ آمده است.

رویگری در ادامه این گفت‌وگو از حوادثی كه سر صحنه این سریال پیش آمده گفته و حجب و حیای ایرانی كیان و وجه تمایز این سرباز ایرانی نسبت به رزمجویان عرب. وی كه در فیلمنامه مجالی برای پاسخ به نوع نگاه تمسخرآمیز خواهر مختار نداشته در بخش دیگری از این مصاحبه به دفاع از هویت كیان پرداخته است. برگزیده این مصاحبه را در ادامه می‌خوانید.

 

برای ساعت و عینك و انگشتر سیاهی لشكر، تمام لشكر باید به عقب برمی‌گشت

دیالوگ‌های میرباقری برایم جذابیت داشت. مثل جعبه سربسته‌ای بود كه دوست‌داشتی بازش بكنی و ببینی داخل آن چه نوشته شده است. به هر حال بازیگری حرفه سختی است. می‌گویند هر كه طاووس خواهد، جور هندوستان كشد. پخش "مختارنامه" پس از 40 هفته به پایان می‌رسد، اما این سریال مثل یك پازلی است كه با دقت چیده شده است. شما یك اتاق را در نظر بگیرید كه در آن كلی قطعات پازل روی هم تلنبار شده است. یك نفر دانه‌دانه اینها را پیدا كرده و كنار هم چیده است. هزاران پلان این سریال با حوصله تدوین شده است.برای هر پلانش كلی زحمت كشیده‌اند. در یك پلان5 ثانیه‌ای یك لشكر تاخت می‌كند و از این سو به آن سو می‌رود. هر برداشت این پلان یك صبح تا ظهر طول می‌كشد. میرباقری حواسش به این نكات بود كه چرا فلان هنرور ساعتش را درنیاورده و دستش برق زده است یا چرا فلانی عینك داشته یا انگشترش را بیرون نیاورده است. به خاطر این اشكالات تمام لشكر باید به عقب برگردد و صحنه دوباره گرفته شود.  وقتی به روزهای ضبط مختارنامه فكر می‌كنم می‌بینم خدا چه صبری به همه ما داده بود.

 

چرا همه بلاها سر تو می‌آید؟

موقعی كه صحنه جنگ سكانس‌های آخر را می‌گرفتیم دچار حادثه شدم. قرار بود كنار یكی از لشكریان بنشینم و با شمشیر به بغل بدن او بكوبم. بعد این پلان یك جوری به نظر می‌آمد كه انگار من در سینه‌اش ضربه‌ای وارد كرده‌ام. این فرد بشدت به من نزدیك بود. من مراقب بودم كه شمشیر به بدنش نخورد. اینقدر به من چسبیده بود كه شمشیر به پای خودم خورد. شمشیر كفش و جورابم را پاره كرد و به داخل پایم فرو رفت. دكتر به من گفت تو خیلی شانس آورده‌ای. چون این منطقه پر از خرده استخوان است. اگر اینها ایراد پیدا می‌كردند تو تا آخر عمرت لنگ می‌زدی. پای من را بخیه زدند، اما فردایش حجم مچ پایم 2 برابر شد. یادم می‌آید كه پایم باد كرده بود و در كفش فرو نمی‌رفت. آن روزها می‌خواستند صحنه جنگ‌ها را تصویربرداری كنند. در یكی از صحنه‌های دیگر بازیگر روبه‌رویم با تبر جنگ رو در روی من می‌جنگید. هنگامی كه تبر را می‌چرخاند سر تبر درآمد و خورد توی ابروی من. داوود میرباقری در بیمارستان گفت چرا همه بلاها سر تو می‌آید؟ فردایش دور چشمم به اندازه یك بادام متورم شد. آقای ولدبیگی من را جوری گریم كرد كه ضرب خوردگی زیر چشمم اصلا معلوم نشود. میرباقری گفت این گریم را پاك كن. تو در جنگ حضور داشته‌ای و این جراحت به نقشت می‌خورد. با همان چشم ضرب خورده جلوی دوربین رفتم.

 

دوست داشتم سواركاری‌ام ایرانی باشد

دوره‌های آموزشی سواركاری و شمشیربازی را رفتم چون می‌خواستم جور دیگری سواركاری كنم. دوست داشتم سواركاری‌ام ایرانی باشد. اگر این سریال را دقیق ببینید متوجه می‌شوید كه تاخت‌های من با تاخت سپاهیان عرب فرق می‌كند. تاخت شخصیت كیان دلاورانه و یك دستی است. كیان یك دستش را به دهان اسب می‌گیرد و خیلی استوار اسب را هدایت می‌كند.

 

كیان حجب و حیای ایرانی و در عین حال دلاوری یك رزمنده را دارد

نوع نشستن كیان روی اسبش با عرب‌ها فرق دارد. عرب‌ها وقتی روی اسب می‌نشینند حالتی خمیده دارند، اما او استوار روی اسب نشسته است. كیان وقتی به خواستگاری خواهر مختار می‌رود عرق شرم روی پیشانی‌اش می‌نشیند. با این كه او به عموی مختار خواسته‌اش را گفته و نزد خود مختار نرفته است. اعراب این شرم و خجالت را ندارند. چون برایشان چند همسره بودن هم عادی است. كیان حجب و حیای ایرانی و در عین حال دلاوری یك رزمنده را دارد. رزمندگان ما در جبهه‌های جنگ تحمیلی دلاورانه می‌جنگیدند. كیان در جنگ‌ها رشادت به خرج می‌دهد و به هیچ وجه عقب‌نشینی نمی‌كند. مختار بعدها او را وزیر اطلاعات خودش می‌كند. تمام اعراب از كیان می‌ترسیدند. جاهل‌های قدیمی ایرانی چاقو و قمه می‌كشیدند، اما اگر می‌خواستند از كوچه‌ای رد شوند كه در آن زنی حضور داشت خجالت می‌كشیدند و سرشان را پایین می‌انداختند. این حجب و حیا در فرهنگ ایرانی ما هست.

 

ماجرای قیام مختار را كیان طرح‌ریزی می‌كند

كیان در مدائن زندگی می‌كرده و مدائن هم جزو ایران آن زمان بوده است. كیان یك شاهزاده بوده اما در آن شرایط خواهر مختار به او مثل یك برده نگاه می‌كند. خواهر مختار می‌گوید ما فاتح ایرانیم. من با یك ایرانی ازدواج نمی‌كنم. كیان و مختار از بچگی با هم دوست بوده‌اند. در یك سنینی دشمن و خصم معنایی ندارد. یك دختر و پسر از قبیله خصم عاشق هم می‌شوند و با هم ازدواج می‌كنند. ماجرای قیام مختار را كیان طرح‌ریزی می‌كند. كیان مختار را تشویق به رزم می‌كند، اما مختار میلی به این اقدام ندارد. او می‌گوید: من می‌خواهم به كارهای مزرعه‌ام برسم. چون كیان ایرانی بوده اعراب حرف او را قبول نمی‌كرده‌اند. كیان مختار را جلو می‌اندازد. چون پدر مختار فاتح ایران بوده و خانواده اصیلی داشته است. كیان چون در بین اعراب زندگی می‌كند یك جاهایی لباس اعراب را بر تن می‌كند.

 سر من باید مثل هندوانه از وسط دوتكه می‌شد

در این سریال یك نیروی معنوی داشت ما را كمك می‌كرد. یادم می‌آید سر صحنه یك بار در حال سواركاری بودم كه اسب مرا به پایین پرتاب كرد. سر من باید مثل هندوانه از وسط دوتكه می‌شد، اما انگار یك نفر دستش را زیر سرم گذاشت و آن را آرام بلند كرد. خدا را شكر كوچك‌ترین آسیبی ندیدم. واقعا مثل معجزه بود. داوود میرباقری ایستاده بود و با تعجب من را نگاه می‌كرد.

ارسال به دوستان