۰۹ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۹ دی ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۶۱۱۰
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۳ - ۲۳-۱۱-۱۳۸۹
کد ۱۵۶۱۱۰
انتشار: ۱۴:۳۳ - ۲۳-۱۱-۱۳۸۹

فیلمی که موی آدم را سپید می‌کند

فرهادی هر چه جلوتر می رود، مرز میان خیر و شر در فیلم‌هایش کمتر می‌شود و تشخیص حقانیت هر یک از آدم‌ها دشوارتر و یا حتی ناممکن به نظر می‌رسد.

نزهت بادی: بالاخره انتظار تمام شد و فیلم فرهادی را دیدم. حالا در جشنواره فیلمی داریم که می‌توانیم پای آن بایستیم و با خیال راحت از جشنواره خداحافظی کنیم. تازه این در شرایطی است که هنوز امیدمان را از دست ندادیم و برای دیدن فیلم مهرجویی لحظه‌شماری می‌کنیم و دلمان می‌خواهد زودتر فیلم‌های کیمیایی و تبریزی را هم ببینیم و خیالمان راحت شود که همه‌شان فیلم‌های خوبی شده‌اند.

فیلم حاتمی‌کیا را  دوست نداشتم و اگر فیلم فرهادی نبود، امروز دستم برای نوشتن خالی بود. فکرش را بکنید، هیچ چیزی بدتر از این نیست که آدم این همه فیلم ببیند ولی هیچ کدام نتوانند شوری برای نوشتن ایجاد کنند.

اما «جدایی نادر از سیمین» فیلمی است که موی آدم را سپید می‌کند. این حس پیر شدن اولین بار با فیلم «درباره الی» به سراغم آمد و حالا دوباره با فیلم دیگری از فرهادی تکرار شد. موقع تماشای «جدایی نادر از سیمین» یکدفعه دلم برای «درباره الی» تنگ شد. نمی‌دانم آخرین باری که آن را دیدم کی بود. راستش اینجور فیلم‌ها را زیاد نمی‌توان دید، چون بدجوری آدم را به هم می‌ریزد و تا مدت‌ها نمی‌گذارد به زندگی معمولی برگشت و مگر ما فیلم‌ها را بخاطر چیزی جز این دوست داریم؟

بعضی از فیلم‌ها آنقدر عزیزند که آدم دلش نمی‌خواهد آن را با دیگری تقسیم کند و دوست دارد فقط مال خودش باشد، انگار حضور دیگران جذبه این ملاقات را خراب می‌کند. اینجور فیلم‌ها را باید در تنهایی و سکوت دید و بعد منتظر ماند تا افسون فیلم که از سرمان پرید و لذتش در وجودمان به اندازه کافی ته نشین شد، درباره‌اش با دیگران حرف زد.

حالا فکرش را بکنید، چنین فیلمی را در یک ازدحام غیر قابل تحمل دیدم و هنوز فیلم تمام نشده بود که تماشاگرانش شروع به اظهار نظر درباره‌اش کردند.

بنابراین انتظار نداشته باشید الان درباره فیلم نظر بدهم، فقط باید بگویم فرهادی هر چه جلوتر می رود، مرز میان خیر و شر در فیلم‌هایش کمتر می‌شود و تشخیص حقانیت هر یک از آدم‌ها دشوارتر و یا حتی ناممکن به نظر می‌رسد.

او کاری می کند که انگار داریم وسط فیلمش زندگی می‌کنیم و چنان همه شخصیت‌هایش را دوست داریم که نمی‌توانیم یکی را به نفع دیگری کنار بزنیم و یا محکوم کنیم. دلمان می‌خواهد همه به آرامش برسند، اما می‌بینیم جهان پیرامونمان بی‌رحم‌تر از آن است که برای خوشبختی همه جا داشته باشد و ما ناچاریم در این مبارزه تلخ فقط یک نفر را انتخاب کنیم، ولی چطور دلمان می‌آید؟ و بعد می‌بینیم آنقدر طولش دادیم که فاجعه همه را نابود کرد و ما نتوانستیم هیچ کس را نجات بدهیم و آنوقت دلمان می‌خواهد برای این همه ناتوانی و تنهایی انسان گریه کنیم.

خیلی از فیلم‌ها را همه می توانند بسازند، اما این فیلم را فقط سازنده «درباره الی» از عهده اش برمی آید، با این وجود هنوز احساس می کنم «درباره الی» را بیشتر دوست دارم، شاید بخاطر اینکه تعداد بیشتری از موهایم را سپید کرد.

ارسال به دوستان