۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۵۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۷۷۷۲
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۶ - ۰۸-۱۲-۱۳۸۹
کد ۱۵۷۷۷۲
انتشار: ۱۶:۱۶ - ۰۸-۱۲-۱۳۸۹

گفت‌وگوي متفاوت با غلام‌پيرواني از رياست كلانتري تا مربيگري

از مردانگي علي كفاشيان رييس فدراسيون فوتبال صحبت كرد و از انتقادهايي كه ناجوانمردانه صورت گرفت و غير كارشناسانه. هر چند دوست نداشت اين موارد را بنويسيم اما نمي‌شد از كنار اين ويژگي‌هاي مثبت او گذشت.

حضور موفق فجر شهيد سپاسي در هشت دوره متوالي ليگ برتر فوتبال كشور اگر چه واقعيت دارد، اما نتايج اين تيم با واقعيت بازيكنان گمنام ابتداي فصلش و هزينه‌اي كه برايش مي‌شد، در تضاد بود. مرد اول كسب نتايج خوب با اين تيم كم بضاعت كسي نبود جز غلامحسين پيرواني.

هم او كه دوستدارانش "شاغلام" خطابش مي‌كنند تا از سلطان و ژنرال و شهريار پايتخت نشين‌ها چيزي كم نداشته باشد. برگ برنده شاغلام البته نتايج خوب او مقابل غول‌هاي پايتخت نبود. او در هر فصل از ليگ فوتبال ايران به تربيت بازيكناني پرداخت كه بعدها يك تيم ملي را تشكيل دادند.

از مهدي رحمتي و حسين آشنا و سوشا مكاني گرفته تا سياوش اكبرپور و روانخواه و بيک زاده و رجب زاده و غلامرضا رضايي و مهرزاد معدنچي و فراز فاطمي و بسياري ديگر ازستاره‌هاي مستطيل سبز فوتبال. پرورش بازيكنان توانمند از دل ليگي كه شايد هر ده سال يك ستاره رو مي‌كند، از مرد شيرازي فوتبال ايران يك اسطوره ساخت. او تمام قد پاي اعنقادش به جوانان ايستاد تا اكنون بتوان بي درد سردار سازندگي فوتبال ايران لقبش داد.

به گزارش ايسنا، اگر اسطوره پروين و دايي و حجازي و علي كريمي در قلب تپنده فوتبال ايران شكل گرفت تا رسانه‌هاي نوشتاري و ديداري همچنان آنها را زنده نگه دارند، اسطوره غلام پيرواني نه در پايتخت و نه در سرزمين توپ و نفت كه در ديار شعر و ادب شكل گرفت تا از اين نظر نيز با واقعيت در تضاد باشد.

غلام پيرواني اگرچه با دل كندن از مقاومت سياسي اسباب سقوطش را فراهم كرد تا هواخواهانش باور كنند، او به راستي يك اسطوره بود، اما فوتبال نه چندان خوب تيمش درگوانگجو، باخت عجيب مقابل كره جنوبي در حالي كه دو گل پيش بود، قامت اسطوره را شكست تا منتقدينش با الهام از آژانس شيشه‌اي حاتمي كيا بگويند: "دوره‌ات تموم شده مربي!"

اسطوره پيرواني اگرچه بعد از مقام چهارمي گوانگجو در نظر روزنامه‌هاي پايتخت به قصه‌ها پيوست اما، اينجا و در شهر شيراز او همچنان براي همشهريانش اسطوره اي است، كه هيچ جامعه‌اي نمي‌تواند به طور كامل اسطوره‌ها را رها كند.

فوتبال فارس و شيراز شاه مربي‌ اش را همچنان اسطوره مي‌خواهد؛ كه اسطوره‌ها خود را با شيوه‌ي بودن خاص خود تعريف مي‌كنند.

عصر يك روز زمستاني است. كوچه باغ‌هاي قصر الدشت شيراز خيس باران است كه شاغلام درب خانه را به رويمان باز مي‌كند. چشم انداز درختان زيباي نارنج و استخر پر آب حياط بزرگ منزل او را در كنار كوچه باغ‌هاي محل زندگي اش كه قرار مي دهيم، راز گفتار شاعرانه شاغلام را کشف کنيم!

مي خواهيم گفت و گو را شروع كنيم كه او پيش دستي مي كند و از زخمهاي گوانگجو مي گويد. اصرار ما هم براي اين كه او از تيم اميد و نتايجش نگويد، بي فايده است! دل اسطوره از يك مجري تلويزيوني شكسته بود و حضور ما فرصت خوبي براي بيان دردهايش. نمي دانيم سنگ صبور خوبي بوديم يا نه اما، گپ وگفتش را که بخوانيد، مي بينيد، دل رنجه‌هايش چيست و چه مي گويد.

او از مهدي رحمتي گفت كه بسيار اذيتش كرد تا بازيكن خوبي از آب در بيايد. از دست و دلبازي‌هاي اين روزهاي شاگرد سابقش كه براي دستگيري از نيازمندان كوتاهي نمي‌كند. از مردانگي علي كفاشيان رييس فدراسيون فوتبال صحبت كرد و از انتقادهايي كه ناجوانمردانه صورت گرفت و غير كارشناسانه. هر چند دوست نداشت اين موارد را بنويسيم اما نمي‌شد از كنار اين ويژگي‌هاي مثبت او گذشت.

گفت و گوي ايسنا و غلام پيرواني پيش روي شماست. گفت و گويي که سعي بر آن بوده تا زواياي پنهان شخصيت مربي بزرگ فوتبال ايران را به نمايش بگذارد.

* غلام پيرواني کي به دنيا آمد؟

اسفند سال 1333 اما براي رفتن به مدرسه شناسنامه زمستاني‌ام را بهاري گرفتند. نهم فروردين 33 در شناسنامه ام ثبت گرديده، 8 برادر و 3 خواهر بوديم که برادرم عزيز آقا سال گذشته به رحمت خدا پيوست.

* نخستين دغدغه هاي فوتبالي شاغلام چه زماني شکل گرفت؟

(زل مي زند به تابلو مدال هايش و انگار دارد در دوردست چيزي را جست و جو مي کند) محله فخرآباد يک زمين خاکي داشت، يک تيم راه انداختيم به نام 25 شهريور. بعدها هم از نوجوانان برق شروع کردم تا الان که اينجا هستم هم فوتبالي ماندم.

* کشتي هم مي گرفتي؟

در شيراز از نفرات برتر کشتي بودم. آقاي فرخيان مي گفت مي تواني کشتي گير خوبي بشوي. اما عشق به فوتبال مانع شد، ادامه بدهم. آن زمان بازيهاي آموزشگاهي به صورت انفرادي و تيمي برگزار مي شد. انفرادي در کشتي شرکت کردم و تيمي در فوتبال. بعدها عضو تيم نوجوانان و جوانان ايران شدم و کشتي را کنار گذاشتم.

* از همان دوران بگو. کاپيتاني در تيم جوانان ايران.

فرانک اوفارل و حشمت مهاجراني مربي ما بودند، سال 53 يا 54 بود که قهرمان آسيا شديم. تيم قدري داشتيم. بين همين سال‌ها يک دوره جام بين المللي در شيراز برگزار کردند. هر چه تيم مطرح بود، دعوت شدند. آرژانتين، يوگسلاوي، شوروي، انگليس، برزيل، مجارستان، مکزيک، اروگوئه و ... از ايران هم ما بوديم و منتخب خوزستان. من کاپيتان جوانان ايران بودم. در فينال با گل بهتاش فريبا، شوروي را شکست داديم و قهرمان شديم. در جام تخت جمشيد در 6 سال متمادي 179 بازي انجام دادم. هر سال 30 بازي. تنها يک مسابقه نبودم. اين رکورد بود.

* بهترين خاطره ات از آن سال ها چيست؟

يادم مي آيد در مسابقات جوانان منطقه اي، هافبک نفوذي تيم فارس بودم. در 24 بازي 52 گل زدم و آقاي گل شدم.

* چرا شاغلام از شيراز به تهران نرفت؟

(کمي مکث مي کند) در اوج جواني، پاس و پرسپوليس پيشنهاد دادند، اما پدرم اجازه نداد. بيشتر از 10 بار به تيم ملي دعوت شدم زمان آقايان حبيبي، ياوري، دهداري، ولي به دليل مشکلاتم نرفتم. همين جا ماندم. برق خانه من بود. از سال 58 تا 73 در اين تيم بازي کردم تا 40 سالگي دفاع آخر بودم . بعد افشين گفت مي خواهم دفاع آخر باشم، به خاطر او بازي را کنار گذاشتم.

* علاقه به مربيگري از چه زماني شکل گرفت؟

از سال 1373 . دو سال دستيار محمودخان ياوري و حسن آقاي حبيبي بودم، بعد شدم سرمربي که در سال 78 برقي‌ها عذر ما را خواستند. خدا پدرشان را هم بيامرزد. مسابقات دسته دوم ليگ بود. برق به دسته دوم رفته بود، البته ما تيم را نبرده بوديم مربي کس ديگري بود. دو تا مساوي گرفتيم . اول فصل بود. تازه از بدنسازي آمده بوديم، مرا برکنار کردند که به نظر مديرعامل وقت احترام مي گذارم. اصلاً هم ناراحت نشدم. بعد هم از سال 79 تا قبل ازحضور در تيم اميد در خدمت شهيد سپاسي بودم.

* و عناويني که به عنوان مربي به دست آورده اي؟

با برق قهرمان جام حذفي شديم. پنجم ليگ شديم. با فجر هم قهرمان و نايب قهرمان حذفي شديم و عنوان بهترين تيم شهرستاني را در ليگ به دست آورديم. در جام در جام آسيا و جام پادشاهي عربستان هم حضور داشته ايم.

* و بعدها براي انتقام از برق به فجر پيوستي؟

(لبخندي مي زند) برق خانه من بوده و هست. کدام انتقام؟ در عفو لذتي است که در انتقام نيست. انتقام اصلاً کلمه زيبايي نيست. سرهنگ جعفري پيغام فرستاد که فلاني بيا تيم ما. من هم از زمان بازي در زمين سيمان با حاج جعفري رفيق بودم رفتيم با سردار مرادي و او صحبت کرديم و از آن زمان آمديم فجر. با اين تيم هم به همه جا رسيدم. خيلي‌ها هم با اين تيم به جاهاي بالايي رسيدند. فجر سکوي پرتاب همه از جمله خود من بوده است. در برق مقامهاي خوبي داشتم اما اينجا لذت بيشتري بردم.

* در فوتبال فعلي چه چيزي عذابتان مي دهد؟

دو رويي و نيرنگ. اگر صادقانه عمل کنيم هيچ مشکلي پيش نخواهد آمد.

* در برهه‌اي صحبت از پيوستن شما به استقلال تهران بود. با توجه به جو اين تيم‌ها و حاشيه هايش آيا فکر مي‌کني، در كنار آبي ها موفق مي شدي؟

شک نکن! 24 سالم بود اوايل انقلاب. مردم احترامم را داشتند. آمدند گفتند، بيا بشو رييس کلانتري 2 شيراز، شش ماه رييس کلانتري بودم . آنقدر دزد گرفتيم و ... . استقلال حاشيه دارد ، درست اما حتماً اين توانايي را در خودم مي ديدم که گفتم برويد با سرهنگ جعفري صحبت کنيد. اگر اجازه داد فردا مي‌آيم.

* شما به معيارهاي اخلاقي خيلي اهميت مي دهيد؟

اصل ورزش همين است. حيف نيست جواني که قرار است، الگوي جوانان ما باشد، لباس هاي آن چناني بپوشد و موهايش را به شکل ناجوري اصلاح کند. يکبا شاگردانم گفتند، تو خودت موهاي بلند مي گذاشتي.گفتم: اولاً آن دوره فرق مي کرد ثانياً اشتباه مي کردم. کسي نبود گوشم را بپيچاند تا تنبيه شوم.

* مي گوبند هر کس نماز نخواند، در تيم شاه غلام جايگاهي ندارد.

به معنويات خيلي اهميت مي دهم و رکن اصلي کار ماست ولي به اعتقادات ديگران کاري ندارم. لا اکراه في الدين ...

* عده اي معتقدند غلام پيرواني قبلاً اين گونه نبود.

درست نيست بخواهم از خودم تعريف و تمجيد کنم ولي پدرم 83 سال پيش هيأت داشت. فخرآباد که بوديم هيأت امام حسن مجتبي (ع) در مسجد ساجدين بود. 50 سال پيش پدرم در بيت العباس و بعدها در کوچه گود درويشها هيأت داشت. بگذار بگويند. ولي من هر چه دارم، از امام حسين (ع) است.

* براي به روز بودن و آشنايي با علم روز فوتبال از چه منابعي استفاده مي کني؟

افشين و اميرحسين برايم فيلم هاي آموزشي تهيه مي کنند . همين طور آذر هوشنگ که هميشه از او سپاسگزارم . فوتبال هم تماشا مي كنم. اين تلويزيون را براي خودم خريده ام تا براي تماشاي فوتبال مزاحم كسي نباشم.

* افشين علاقه زيادي به شما دارد. موقع بازيهاي فجر و پرسپوليس مي شد که يک جورهايي به تيم شما كمك کند؟

(مي خندد) منظورت تباني است؟ بنده خدا يک بار 5 تا از تيم پرسپوليس خورديم که افشين هم بازي مي کرد. کدام تباني؟ البته دور برگشت در شيراز با گل طهماسبي آنها را شکست داديم . افشين طرفدار تيم ماست. همانگونه که من هم بعد از تيم خودم طرفدار تيمي هستم که او آنجا باشد.

* بهترين ورزشکار خانواده پيرواني کيست؟

افشين! خيلي تشويقش کردم تا به تهران برود. يک زماني همايون بهزادي به من و عليرضا قشقايي گفت براي دو سال به هر نفر شما 40 هزار تومان مي دهيم بياييد پرسپوليس. رفتم به پدرم گفتم. گفت من صد هزار تومان مي دهم از شيراز نرو. از پدرم اين پول را گرفتم و نرفتم. اما افشين را فرستادم تا به آن چه لياقتش را داشت، برسد. خودم سکوي پرتاب افشين بودم.

* خيلي ها اعتقاد دارند، مصاحبه هاي غلام پيرواني در پايان بازي ها تکراري شده بودند؟

وقتي مشکلاتم هميشه يکسان و تکراري است بيايم چه بگويم؟ وقتي هر فصل 8 - 9 مهره تيم ما را مي بردند وقتي داورها به ضرر ما سوت مي زدند، توقع داريد چه حرفي بزنم؟

* رمز موفقيت غلام پيرواني در چيست؟

صداقت در رفتار ، گفتار و کردار. در برنامه 90 هيچگاه نشده حق ما باخت بوده باشد و حق را نگفته باشم . هيچگاه هم ناحق به داوران محترم اعتراض نکرده‌ام .

* انتقادپذير هم هستي؟

انتقاد منصفانه را مي پذيرم ولي تا دلي آتش نگيرد، حرف جانسوزي نگويد. بعضي اوقات هم برخي انتقادات دوستان منصفانه نيست که آن هم برايم محترم است. بعد از بازي هاي آسيايي از مدرك مربيگري ام ايراد گرفتند. در حالي كه در تمام دوره هاي مربيگري حرفه اي كه در ايران برگزار شد، شركت كرده و از آنها مدرك معتبر دارم. در همه كلاس ها بوده ام ولي مي گويند، سنتي‌ام نه علمي.

* غلام پيرواني به راحتي دستيار انتخاب نمي کند؟

نه! مطرح کردن اين مسايل پسنديده نيست.

* هميشه به جوانگرايي باور داشتي. پيش آمده که از ميدان دادن به جوانان بترسي؟

اصلاً و ابداً. حاضرم اخراج شوم ولي به جوانان ميدان بدهم. خدا هم هميشه کمک کرده است. مطمئن باشيد، اگر خواست خدا نبود، غلام پيرواني به هيچ كجا نمي رسيد. به جوانان کم ادعا ميدان مي دهم. خدا هم به ما لطف مي کند. اين که فقط اسم غلام پيرواني مطرح باشد، صحيح نيست. همه همکارانم در موفقيت هايم سهيم هستند.

حُسن يوسف در دو عالم کس نديد/// حُسن آن دارد که يوسف آفريد

غلام پيرواني در زمان بازيگري چطور بود؟

مثل حالا سعي مي کردم در راه حق قدم بردارم.

* ولي مي گفتند بازيكن ناسازگاري بودي. اگر دستت را بالا بردي، کمک داورها آفسايد مي گرفتند؟

نه! من جذبه داشتم ولي مگر کمک داور اجير من بود که دست بالا کنم، آفسايد بگيرند! يک بار بازي با نفت يثربي براي ما پنالتي گرفت، گفتم پنالتي نبود. سرهنگ جعفري گفت، چيزي نگو. گفتم، وقتي پنالتي نبوده چرا بگويم درست گرفته است.

* اهل دعوا و درگيري هم بودي؟

نه! بدنم محکم بود. خطاي فني مي کردم ولي هيچ وقت دعوا نه. فقط يک بار در بازي با تيم بهزاد دعوا شد که ما هم مقصر نبوديم. خدا رحمت کند آقاي زارعي فرد را. وگرنه اصلا اهل اين حرفها نبودم.

* کارت قرمز هم گرفته اي؟

يک بار ! جام تخت جمشيد که گفتم 179 بازي کردم و يکي را از دست دادم به همين خاطر بود. با تراکتورسازي بازي داشتيم. يک توپ آمد، شيرجه زدم، خورد توي صورتم. ديدم قشقايي بي خيال ايستاده، داد زدم، چرا بي خيال ايستاده اي. صالحي داور بود کارت قرمز داد، اخراجم کرد.

* از کدام داور حساب مي بردي؟

بحث حساب نبود. تماشاگران آن قدر به من لطف داشتند که به شدت حمايتم مي کردند و شايد داوران تحت تاثير قرار مي‌گرفتند ولي در مجموع محمد صالحي داور قاطعي بود که برايش احترام خاصي قايل بودم.

* آيا شد، کسي را مصدوم کني و فوتبال را کنار بگذارد؟

من با سينه مي زدم. ولي مصدوميت اينجوري نه!

* يک بار هم در يک بازي دوستانه تير دروازه ورزشگاه برازجان را با شوت شکسته بودي.

(مي خندد) اين اطلاعات و آمار را از کجا آورده ايد؟ رفتيم برازجان يک شوت زدم، جوش تير مشکل داشت، شکست. مشکل از تير بود نه از قدرت شوت من.

* ماجراي کري خواندنهاي شما و اکبر ميثاقيان چه بود؟

در برق بازي مي کردم و اکبر در ابومسلم. سال 54 اگر در مشهد به ابومسلم مي باختيم، سقوط مي کرديم. رفتم به اکبر گفتم، يک تيم جوانيم، کاري کن سقوط نکنيم. اول گفت کاره اي نيستم برو با مسيح نيا و تشرفي صحبت کن ولي بعد برگشت و گفت مطمئن باش شما را نمي بريم. خدا خيرش بدهد تا دقيقه 13 دو گل به ما زدند و نفهميديم چه شد. رفتيم رختکن. آنجا فهميدم امام رضا (ع) رئوف است. بچه‌ها همه گريه مي کردند، نيمه دوم پنالتي شد، مجيد سليم پور زد گل شد. دقيقه 94 يک شوت با پاي چپ زدم که نه خودم ديدم نه عسگرخاني گلر آنها. توپ مستقيم رفت سه جاف گير کرد. ما مانديم و تراکتور سقوط کرد. بعدها هر وقت اکبر را مي ديدم مي گفتم يادته قرار بود با ما تباني کني؟

* يک بار هم مسابقه کله گذاشته بوديد؟

(مي خندد) نه! با اکبر نبود. منتخب فارس يک گلر داشت به نام علي نورافکن. ادعا مي‌کرد سرش سفت است. من هم با او کله زدم سرش شکست.

* در يک بازي که فجر با پرسپوليس بازي داشت، جواد کاظميان به شما گل زد و آمد کنار خط، شما را در بغل گرفت. چرا؟

جواد از بهترينهاي فوتبال ماست که در برهه اي شاگردم بود. قبل از بازي هم گفت اگر گل زدم مي آيم به سمت تو. گفتم بيا. جواد را خيلي دوست دارم. بعد از فوت برادرم از دبي زنگ زد و تسليت گفت. علي عليزاده هم همين کار را کرد. وقتي به ما گل زد، آمد روي نيمکت ما و دستم را بوسيد.

* تا چه زماني مربيگري خواهي کرد؟

مربيگري جسارت مي خواهد و جسارت جواني! تا هر وقتي که جسارتم ته نکشيده و قدرت تصميم گيري شجاعانه داشته باشم، مربيگري خواهم کرد.

* اسطوره فوتبال ايران کيست؟

کسي که به معناي تام کلمه به علي (ع) اقتدا کند.

* سخت ترين مهاجمي که مقابل او قرار گرفته اي چه کسي بود؟

حسن روشن. چند بار روي او خطا کردم. سريع بود. گفتم معذرت مي خواهم. گفت چي چي را معذرت مي خواهم. سري بعد که روي او خطا کردم، رفتم گفتم: معذرت نمي خواهم! (مي خندد). روشن از بچه هاي خوب فوتبال ماست. در همان بازي با تاج 1-1 شديم. يک بار هم آنها را با 11 ملي پوش سال 54 در جام تخت جمشيد 3 بر صفر برديم که قشقايي و مددي و عبداللهي گل هاي ما را زدند.

* اين که مي گويند شما هواي همبازيان تان را داشتيد و به حمايت از آنها دعوا مي کرديد، چه؟

پدرم به من ماهي سيصد تومان توجيبي مي داد. ماشين داشتم و وضعم هم خوب بود. براي دره شوريان و قشقايي و عبداللهي کفش و لباس مي خريدم. نه اين که آنها نداشته باشند ولي کفش خارجي 110 تومان بود. مي خريدم. اين که دعوا کنم نه! دعواها را اصلاح مي کردم. الان هم قتل مي کنند، مي آيند مي گويند بيا برويم، رضايت بگيريم.

* و رفته اي؟

بله! پيش آمده رفته ايم و طرف به احترام ما گذشت کرده است. بارها رفته ام و بين زن و شوهرهايي که با هم مشکل داشتند را اصلاح کرده ام.

* روي تابلو مدال هايت کدام را بيشتر دوست داري؟

(دستش را روي يکي از آنها مي گذارد) اين مال قهرماني در کويت است ولي (يکي ديگر را نشان مي دهد) اين يکي را خيلي دوست دارم. قهرماني به عنوان کاپيتان جوانان در بانکوک.

* معلم کلاس اول را هنوز به ياد داري؟

دبستان ايگار. آقاي پرورش. مگر مي شود يادم برود؟ (آهي مي کشد)

* لذت زندگي در بچگي بود يا حالا؟

(دستي به صورتش مي کشد و به عکس عزيز پيرواني خيره مي شود) بچگي عالمي داشتيم. محله فخرآباد يک محله ورزشکارخيز بود. مسابقات آموزشگاهي به صورت المپيک برگزار مي شد و در همه رشته ها بود. از محل ما، من که بچه بودم اما فريبرز قاجار، منصور و احمد اسدي، مسعود سلطاني، غلام اسدي، حسين نيک فرجام، داداش خدابيامرزم عزيزآقا، مرحوم جواد عليزاده، جليل منتصري،‌ هوشنگ يزدان پور، غلام رجبي، عباس عليزاده، رحيم جاودان، ساسان الفت، شهباز ايرواني، مجتبي کارگر، غلام روستادل و خيلي هاي ديگر بودند که در اين بازي ها شرکت مي کردند. هميشه آرزو داشتم مثل آنها باشم و آنها هم مشوق ما بودند. آن زمان چمن فلکه فخرآباد محل بازي ما بود مي رفتيم پشتک بي دست مي زديم. (مکثي مي کند). عمر گذشت.

* رمز مردمي بودن پيرواني چيست؟

پدرم هميشه مي گفت: گر به دولت برسي، مست نگردي مردي – گر به نکبت برسي، پست نگردي مردي. اميرالمومنين مي فرمايد: دنيا دو روز است يک روز به کام توست، مغرور نشو. ديگر روز عليه توست، مأيوس نشو. به مال و منال دنيا فکر نمي کنم و دل نمي بندم.

در حقيقت صاحب اصلي خداست - اين امانت بهر روزي نزد ماست. مردم هم به همين خاطر احترام ما را دارند. قهرمان آسيا که شديم در زمين هاي خاکي بازي مي کردم و از مردم جدا نشدم.

* پدر چه کاره بود؟

معمار ساختمان.

* چرا شغل او را ادامه ندادي؟

مرحوم عزيز به همان مسير رفت ولي من به خاطر ورزش نرفتم. پدرم دامداري داشت. من هم رفتم دهکده سلامي با برادرم رضا دامداري راه انداختيم. حدود 18 سالگي از پدرم ديگر پول نگرفتم. پدرم مي گفت بيا با خودم کار کن. گفتم مي خواهم دستم به جيب خودم برود و دسته چک در جيب خودم باشد.

* روزي بوده که يک ريال در جيبت نباشد؟

نه ! بعضي مواقع در فرودگاه نيازمنداني را ديده ام که احتياج داشته اند، جيب هايم را خالي کرده ام ولي به آن صورت نه!

* پيش آمده جايي بروي خريد و بعد يادت بيايد که پول همراهت نيست؟

اصلاً ! همه چيزم روي نظم است.

* از اسم و رسم غلام پيرواني مثلا در اداره اي استفاده کرده اي؟

امکان ندارد. مثلا مي روم بانک ته صف مي ايستم. خودشان صدا مي زنند و لطف دارند، ولي اين که بروم بگويم، غلام پيرواني هستم اصلاً و ابداً.

* رانندگي تان چگونه است؟

الحمدلله خوب است و مشکلي نداشته ام.

* کي گواهينامه گرفته اي؟

سال 53 بود که با شوروي بازي داشتيم. رييس راهنمايي رانندگي يکي بود به نام کرمانشاهي. مي دانست شوروي را نمي بريم گفت اگر شوروي را برديد به تو گواهينامه مي دهم. شوروي را که برديم گواهينامه را صادر کرد.

* پس غيرقانوني گواهينامه گرفتي؟

نه بابا! آيين نامه قبول شده بودم. رانندگي هم بلد بودم. ماشين داشتم.

* اولين ماشيني که داشتي، چه بود؟

يک فيات داشتم. قهرمان آسيا که شديم 70 هزار تومان پاداش گرفتيم. 68 هزارتومان دادم، فيات خريدم. 2 هزار تومان هم يک ضبط نصب کردم.

* اهل موسيقي هم هستي؟

شجريان و افتخاري را مي پسندم.

* در ماشين چه CD و نوارهايي داري؟

مذهبي و دشتي.

* خيلي اهل شعر و شاعري هستي. اين علاقه از کجا آمده است؟

هميشه علاقه مند بودم. شاعري و ضرب المثل ها و ... را دوست داشتم.

* خودت هم شعر مي گويي؟

بعضي وقت ها مخصوصاً موقع مداحي في البداهه چيزهايي مي گويم.

* اگر قرار باشد بين مداحي و مربيگري يکي را انتخاب کني،کدام را برمي گزيني؟

ايمان داشته باشيد، مداحي را. دهه محرم از شيراز بيرون نمي روم.

* به مرگ هم فکر مي کني؟

هميشه به خصوص شبها به مرگ فکر مي کنم. به خانواده هم مي گويم عمر کوتاه است.

* راستي چرا غلام پيرواني موبايل ندارد؟

موبايل مزاحم همراه است (مي خندد). مزاحم نمي خواهم.

* ولي شماره منزل شما را همه دارند. چه فرقي مي کند؟

اکثراً منزل نيستم.

* در کار منزل هم کمک مي کنيد؟

اصلاً!

* آشپزي بلدي؟

غذاهاي ساده را بلدم ولي اگر روزي همسرم در منزل نباشد، روز سختي است و بايد زنگ بزنم از بيرون غذا بياورند.

* اهل سفر هم هستي؟

فرصت باشد، سفرهاي زيارتي را دوست دارم. خانواده بايد مرا حلال کنند که هيچ وقت نتوانسته ام به آنها برسم. با همسرم به مکه رفتيم که آنجا هم با هم نبوديم. عتبات عاليات هم رفته ام. اما سفر اروپا و ... را اصلا دوست ندارم. دو خواهر و دو برادرم آمريکا هستند مي گويند ويزا مي گيريم مي آييم فرودگاه استقبالت يک سري به ما بزن ولي من گفتم اگر آمريکا بيايد دروازه کازرون هم به آمريکا نمي آيم.

* شده از دست کسي دلتان بشکند؟

من عاشقم نه کاسب. اين را بارها گفته ام. توقعم از دوستانم هم بالاست. يعني توقع دارم با من مثل خودم باشند. وقتي جواد نکونام از اسپانيا زنگ زد و فوت برادرم را تسليت گفت ولي اينجا بعضي ها يک زنگ هم نزدند، دلم شکست. تماس نکونام بار غم را از روي دوشم برداشت و من دست او را مي بوسم.

* شنيده ايم خيلي گرمايي هستي؟

بله !عاشق سرما هستم و هميشه زيرکولر 38000 مي خوابم.

* اگر بخواهند از زندگي تو فيلم بسازند اجازه مي دهي؟

اگر فيلمي آموزنده باشد صد در صد موافقم.

* اهل گريه هم هستي؟

گريه بر هر درد بي درمان دواست/// چشم گريان چشمه فيض خداست

گريه کن تا سجده گاهت تر شود/// گريه کن تا مشکلاتت حل شود

* بيشترين گريه اي که کردي؟

(اشک از چشمانش سرازير مي شود) فوت عزيز آقا که يادتان هست. از ته دل گريستم.

* اگر قرار باشد با يک نفر عکس يادگاري بگيري، آن فرد چه کسي است؟

(هق هق گريه اش صحنه عجيبي است) لايق نيستم اما بگذار آرزويم را بگويم. امام زمان (عج).

* دوست داري در بسته را که باز مي کني چه کسي پشت در باشد؟

(دستمال را روي پلک ها و گونه هايش مي کشد و اشک هايش را پاک مي کند) اين ها آرزوست و دست نيافتني ولي آرزو دارم برادرم باشد. (اشک هاي ياقوتي او از پهنه صورت مي چکد).

* بزرگ ترين عيب غلام پيرواني؟

بعضي اوقات زود تصميم مي گيرم.

*تلويزيون نگاه مي کني؟

برنامه هاي ورزشي و 90 و بعضي سريال ها را مي بينم.

اهل سينما هم هستي؟

فقط يک بار در عمرم رفتم سينما پرسيا. فيلم «ماسيس در جهنم» را با عزيز آقا رفتم. 3 نفر هم شکل بودند. چند بار پرسيدم کدام ماسيس است و عزيز جواب داد. بار چهارم با پشت دست زد توي صورتم و گفت چند بار مي پرسي. من هم ناراحت شدم و ديگر اصلا به سينما نرفتم.

* در بازي معروف 2-4 با پرسپوليس و همچنين ملوان به بچه ها گفته بوديد، ديگر گل نزنند؟

خودم را جاي مربي حريف قرار مي دهم. به بچه ها در بازي با پرسپوليس گفتم توپ را بدوانيد و ديگر گل نزنيد. بازي ملوان هم مهاجمان تيم را بيرون کشيدم تا بيشتر گل نزنيم. حريف هم آبرو دارد و يک روزي هم اين مصيبت ها براي من پيش مي آيد.

* و حرف پاياني.

مصاحبه خوبي بود. زحمت کشيديد. از شما سپاسگزارم.

ارسال به دوستان