۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۳۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۹۳۸۸
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۰ - ۲۸-۱۲-۱۳۸۹
کد ۱۵۹۳۸۸
انتشار: ۱۲:۳۰ - ۲۸-۱۲-۱۳۸۹

ديكتاتوري

دكتر اسفنديار دشمن زياري
مفهوم دیکتاتور

واژه دیکتاتور، در معنی امروزی اشاره منفی به حکومت مطلقه یا حکومت استبدادی، و فرمانروایی مطلق در یک کشور دارد.

در مفهوم سیاسی و بنا بر تعریف و ضوابط نوین جوامع انسانی، دیکتاتوری به رژیمی نسبت داده مي‌شود که تمامی قدرت در دست یک نفر یا یک گروه و یا یک حزب متمرکز باشد. این واژه در بسیاری از مواقع با بی‌رحمی و ستم همراه می‌شود. واژه دیکتاتور Dictateur از زبان فرانسه به فارسی راه یافته است.

در نظام جمهوری روم، دیکتاتور فردی بود که به طور موقت قدرت ایالت‌ها را در طول جنگ بر عهده داشت و مقام او تنها برای ۶ ماه بود. مفهوم دیکتاتور در فرهنگ لغات معین خودرای و مستبد معنی شده است.

عمده‌ترين شيوه‌هاي ديكتاتوري
اتوکراسي (Autocracy)

اتوکراسي در زبان فرانسه به معني حکومت يا سلطنت فردي و استبدادي است و «اتوکرات» به معني سلطان يا زمامدار بي قيد و بند مي‌باشد.

تفاوت حکومت اتوکراسي با حکومت‌هاي «اوتوريتاريان يا اقتدارگرا» اين است که حکومت‌هاي اوتوريتاريان معمولاً به رژيم‌هاي استبدادي که يک گروه سياسي يا نظامي در راس آن قرار دارند اطلاق مي‌شود، ولي مراد از اتوکراسي حکومت فردي است. در اين نوع حكومت، يک فرد به عنوان رهبر، پيشوا، رئيس جمهور و يا پادشاه در راس آن قرار گرفته و با قدرت و اختيارات نامحدود و بدون كنترل به وسيله نهادي مردمي و انتخابي، سرنوشت کشور را بر اساس راي و نظر شخصي خود رقم مي‌زند.

انواع سلطنت‌هاي مطلقه و موروثي، حکومت‌هاي ديکتاتوري فردي ناشي از کودتاي نظامي و....از نوع حکومت‌هاي اتوکرات به شمار مي‌آيند.

در اين روش، برخي از حاكمان بي قيد و بند و يا ديکتاتورهاي نظامي ممکن است براي حفظ ظاهر، يک پارلمان فرمايشي يا شوراي مشورتي هم تشکيل بدهند، ولي اين پارلمان‌ها يا شوراها از خود اختياري ندارند مگر آن که نظر و تصميم قبلي سلطان يا رئيس جمهور و پيشواي بي قيد و بند خود را تاييد نمايند. چنين نهادهايي به هيچ روي نمي‌توانند تغييراتي در ماهيت حکومت اتوکراسي به وجود آورند.

تئوکراسي (Theocracy)

به معناي حکومت الهي يا حکومت مذهبي است. در اين روش، قدرت مطلق سياسي در دست مرجع عالي روحاني (خليفه، پاپ) است. بر اساس باور حاكمين، حکومت از جانب خدا است و مرجع روحاني که فرمانرواي سياسي نيز هست و دستگاه اداري و قضايي او «فرمان‌هاي خداوند» را که از راه وحي در متون مذهبي رسيده است، تفسير و اجرا مي‌کند.

حکومت‌هاي از نوع خلافت اموي و عباسي و عثماني و هم‌چنين حکومت پاپ‌ها در اروپاي قرون وسطي و حکومت تبت قبل از هجوم چين کمونيست و اشغال نظامي لهاسا را مي‌توان از اين گونه حکومت‌ها به شمار آورد.

هر قدر که به تاريخ قديم توجه شود اين گونه فرمانروايي‌ها بيشتر مشاهده مي‌شود. دولت‌هاي شرقي از آن جمله بوده‌اند. آنها اراده خدايان را مجري مي‌دانستند. گزارش‌هاي تاريخي سومر، اکد، بابل، مصر و آشور اين اصل را بخوبي ثابت مي‌کند.حکومت در يونان و ايران باستان کمابيش دموکراسي بوده است. اما در مشرق قديم و پيش از پديده ايران هخامنشي تئوکراسي و حکومت اشخاصي بود که از طرف خدا مامور بودند.(ايران باستان ج 3 ص 2472)

به باور صاحب‌نظران اسلامي به ويژه شیعه، بین «تئوکراسيTheocracy » قرون وسطايي (حکومت کليسا) با حکومت اسلامي تفاوت‏هاي عمده‌اي وجود دارد.براي توجيه و روشن كردن اين مطلب، نکاتي به شرح زير متذكر مي‌شوند:

1- اساساً در تفکر رايج کليسايي، حکومت و سياست از دين جدا هستند؛ زيرا:

الف. مسيحيت، فاقد شريعت و دستورالعملي جامع و منسجم درباره حيات سياسي و اجتماعي بشر است و تعاليم مسيحيت درباره مناسبات اجتماعي، از حد چند دستورالعمل اخلاقي تجاوز نمي‌کند.

ب.پاره ‏اي از تعاليم انجيل در طول تاريخ، انديشه جدايي دين از سياست را در جهان مسيحيت تبليغ کرده است. در انجيل آمده است که حضرت عيسي به «پيلاطس» فرمود: «پادشاهي من از اين جهان نيست ...». انجيل يوحنا، باب 19، آيه 36.و نيز به «هيرودسيان» مي‌گويد: «مال قيصر را به قيصر دهيد و مال خدا را به خدا». انجيل لوقا، باب 20، آيه 25. از همين رو مي‌توان گفت بذر انديشه سکولاريستي و تفکيک دين و دنيا در انديشه رايج مسيحي نهفته است.

به نظر مي‌رسد منظور اين افراد از مسيحيت، آيين امروز مسيحي باشد و نه آنچه در قرون وسطي جريان داشت. زيرا در آن زمان پاپ تنها نماينده خدا به حساب مي‌آمد و حتي مسير بهشت و جهنم را هم او براي مردم مشخص مي‌كرد. در واقع پاپ تنها جانشين خدا بود.

آريستو کراسي

اصطلاح آريستوكراسي (Aristocracy) يا اشراف سالاري از ريشه يوناني aristos به معني اشراف و kratia به معني حكومت، اخذ شده است. این واژه در اصل به معنای اشراف است. با این وجود، برای اشاره یه حکومتی بکار می‌رود که به دست گروهی اندک که مدعی برخورداری از صلاحیت هستند، اداره می‌شود. این افراد معمولا از ثروت و نفوذ برخوردارند، صاحب مقامات عالیه هستند و به اصل و نسب خود نیز برای حفظ این امتیازات می‌بالند (فرهنگ دهخدا).

برابر نظريه سوسياليسم تاريخي هگل، واژه آريستوکراسي، آن قشر بالايي در پايان جامعه کمون اوليه را معين مي‌کرد که صاحب درآمد و ثروت شده يا از اعقاب سران قبيله و فرماندهان و ساير صاحبان نفوذ بودند. در جامعه برده‌داري واژه آريستوکراسي مخصوص ثروتمندترين خانواده‌هاي برده‌دار و صاحب اراضي وسيع بود. در جامعه فئودالي آريستوکرات به اشراف صاحب زمين‌هاي فراوان و درباريان متنفذ، اعيان و صاحبان مقامات عالي در دستگاه دولتي مي‌گفتند.

در عرف، حكومتي را آريستوكراتيك مي‌خوانند كه قدرت دولت در آن مطلق و در دست طبقه ممتاز باشد و آن طبقه، حاكميت را از راه وراثت و امتيازهاي طبقه‌اي در دست خود گرفته باشد و ديگر طبقات را در دسترسي به مناصب حكومتي هيچ گونه راهي نباشد.

فاشيسم

فاشیسم . در زبان فرانسه، هر برنامه ای که بمنظور برپاکردن تمرکز حکومت ملی مطلقه ، با سیاست و روش خشک و خشن ملی باشد، و برای عمل... (فرهنگ دهخدا).

فاشیسم یک نظریه سیاسی رادیکال و ملی گرایانه و نوعی نظام حکومتی خودکامه‌ است که نخست بین سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۳ در ایتالیا و به وسیله موسولینی رهبری شد. این واژه بعدها در مفهوم گسترده‌تری به کار رفت و به دیگر رژیم‌های دست راستی که دارای ویژگی‌های مشابهی بودند، اطلاق شد.

فاشیسم، از لحاظ نظری محصول توسعه نظری نژادباوری و امپریالیسم اروپایی بود. از نظر اجتماعی محصول بحران‌های اقتصادی و اجتماعی پس از جنگ جهانی اول است كه با شکست کلی آن در جنگ جهانی دوم، از اعتبار افتاد. پس از جنگ، برخی حزب‌های نئوفاشیست در اروپا پدید آمدند (از جمله حزب نئوفاشیست ایتالیا) ولی توفیقی چندان به دست نیاوردند. در قاره‌های دیگر نیز رژیم‌هایی با ایدئولوژی فاشیستی پدید آمدند، مانند پرونیسم در آرژانتین به رهبری خوان پرون (۱۸۹۵-۱۹۷۴) که در ۱۹۴۵-۱۹۵۰ دیکتاتور آرژانتین بود. اما پرونیسم آرژانتین با فاشیسم ایتالیا تفاوت‌های مهمی داشت. از جمله اینکه سیاست خارجی تجاوزگرانه نداشت و در داخل نیز به بهزیستی طبقه کارگر توجه خاص داشت. فاشيسم و نازيسم اشکال مختلف ديکتاتوري سرمايه مالي است.

ماهيت و نشانه‌هاي حكومت ديكتاتوري:

1- عدم نظارت دموکراتیک شهروندان و نهادهای اجتماعی و سیاسی بر قدرت. (یعنی نبود آزادي در انتخابات و انتخاب آزاد. نتایج آن در جامعه عبارتند از: اختناق، زندان، شکنجه و اعدام مخالفین و اقلیت‌ها).

2- وجود قدرت مطلقه. (به وسیله عدم رعایت حکومت قانون یعنی تجاوز به قانون اساسی و برقراری قوانین اضطراری اعمال می‌شود).

3- فقدان استقلال قوای سه‌گانه (قانونگذاری، قضائی و اجرایی).

4- زیر پا گذاشتن منشور جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن.

5- عدم رعایت آزادی مطبوعات و آزادی بیان.

ویژگی‌هايي که منجر به سقوط دیکتاتورها می‌شود (ویژگی‌های

- حکومت تک حزبی
- اعدام‌های بدون محاکمه و یا با دادگاه ساختگی برای جرایم سیاسی
- ملی کردن منابع یا خلع ید از مالکیت خصوصی يا تقسيم منابع به نفع خود در قالب بخش خصوصي
– سانسور رسانه‌ها (نشريات، اينترنت، ماهواره و ....)
- توهم اقتدار فوق‌العاده و فراتر از عوالم دنيوي
- استفاده از ادبيات پوپوليستي (عوام گرايانه)
– تكيه بر نيروهاي نظامي و پز دائمي به دشمنان واقعي يا ساخته ذهن و توهمات
- استفاده از سنت‌های ملی و مذهبی مانند: نازی‌ها، فاشیست‌ها، طالبان و....
- عاشق خود بودن (خودشيفتگي يا نارسيسيست)
- پند نگرفتن از تاریخ و سرنوشت ساير دیکتاتورها
- تهي بودن پيرامونشان از انسان‌های خردمند
- بها دادن به افراد فرومایه، پست، چاپلوس و ....
- شکست ناپذیر پنداشتن خود
- غافلگيري همیشگي به دلايل فوق

نتيجه‌گيري

دیکتاتور فرد یا نهادی است که ارکستر دیکتاتوری را رهبری می‌کند. دیکتاتوری نیز خود انواع و اقسام دارد. یکی همچون دیکتاتوری در جمهوری روم باستان است که در موارد بحرانی، ویژه و ضروری، به یک نفر از اعضای عالیرتبه پارلمان برای مدت حداکثر شش ماه « قدرت دیکته کردن » داده می‌شد. همه باید آنرا اجراء می‌کردند و اصولاً واژه دیکتاتوری از همین جا ناشي مي‌شد. (واژه "دیکته کردن" از نظر "Etymologie" که از کلمه "Dictate " لاتین می‌آید که معنای تکرار کردن دارد و به مرور، در زبان‌های انگلیسی و فرانسه به معنای اجبار کردن، دستور دادن و فرمان‌دادن تبدیل شده است.) دیگر اینکه دیکتاتوری می‌تواند نظامی باشد (موریتانی، بولیوی، اروگوئه، گواتمالا، حکومت سرهنگ‌ها در یونان... )، به همين ترتيب، دیکتاتوری می‌تواند به وسیله حزب و ایدئولوژی واحد تحمیل شود. (اتحاد شوروی، دیکتاتوری پرولتاریا، آلمان هیتلر... ) نوع دیگر آن، قدرت مطلقه می‌باشد (کوبا به هنگام باتیستا، مکزیک به هنگام دیاز، نيكاراگوئه در زمان سوموزا و ... )
در تاریخ معاصر جهان از موسولینی تا هیتلر و از چائوشسکو تا صدام حسین، حتی روز قبل از سقوط، تصور چنان سرنوشت شومی برایشان غیرممکن بود.

زین‌العابدین بن علی و محمد حسني مبارك آخرین دیکتاتورهای مخلوع جهان هم زمانی به خود آمدند که مردم خشمگین کشورشان به ستوه آمده و به اقدامات خشونت‌آميز دست زدند.

امروز شاید قذافي در ليبي، علي عبدالله صالح در يمن، آل خليفه در بحرين و بسياري ديگر از ديكتاتورهاي خاور ميانه و حتي آمريكاي جنوبي و آفريقا حاضر به طلاق قدرت نباشند و خود را به ناشنوايي بزنند؛ اما بايد بدانند كه سرنوشت كساني كه در مقايل ملت خود ايستاده‌اند چيزي جز سرنگوني و نابودي نبوده است. از اين رو، اين پرسش پيش مي‌آيد كه یک دیکتاتور چه چيزي را باید بداند؟

به نظر مي‌رسد نخستين و مهم‌ترين كار یک دیکتاتور بايد خواندن و آگاهي از تاريخ حاكمان گذشته باشد تا بتواند از منجلاب خودساخته بيرون آيد.

 
ارسال به دوستان