۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۵۶۶۰۴
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۶ - ۲۱-۱۱-۱۳۹۱
کد ۲۵۶۶۰۴
انتشار: ۰۰:۰۶ - ۲۱-۱۱-۱۳۹۱

گفتگوی اختصاصی دیوید بکام با یک روزنامه ایرانی؛ از لباس تنش تا موی سرش

اولين چيزی که وقتی به مد فکرمی کنم به یاد می آورم زمانی است که دریک مراسم عروسی خانوادگی ساقدوش بودم. باید بين یک کت وشلوارقدیمی و یک ست شلوارکوتاه و پيراهن و کراوات یکی را انتخاب می کردم. من دومی را ترجيح دادم.
قدس - بکام در 2 می سال1975 در حومه شرقی لندن متولد شد. او از وقتی برای منچستریونایتد بازی می کرد به دليل مهارت در زدن ضربات ایستگاهی و سانترهای فوق العاده اش شهرت زیادی یافت و سپس به رئال مادرید انتقال یافت.

واقعيت این است که بکام درخيلی از موارد همچنان بی همتااست. مردی که عاشق تحرک و پویایی است و خيلی کم وقت خود را به حرف زدن درمورد کارهایی که در گذشته انجام داده، می گذراند.

 بکام تنها فرزند پسرخانواده اش بوده و دو خواهر دارد. پدر بکام هوادار سرسخت منچستریونایتد بوده و اغلب او را برای تماشای بازی های خانگی این تيم به اولدترافورد می برد. این علاقه به دیوید هم انتقال یافت درحالی که پدربزرگ او هوادار سرسخت تاتنهام بود.

افزون بر این، بکام غرور خاص لازم برای حفظ شان وشخصيت خود را درچنين سنی حفظ کرده است. غروری که به او برای نگهداری وحفظ ارزشهای فردی اش نيازاست. او به هوادارانش احترام زیادی می گذارد، ولی ازسوی دیگر به توجه آنها اعتياد پيدا نکرده و در کنار هر کاری که انجام می دهد، زندگی واقعی خودش را می کند.

 بکام می گوید: «من درتيمهای مختلفی که بازی کرده ام، دوستان زیادی پيدا کرده ام، ولی خانواده ام مهمترین چيز در زندگی ام هستند. نکته اصلی همين است. افزون بر همسر و چهارفرزندم، والدین و پدربزرگ و مادربزرگ هایم و سه دوست واقعی خوبی که دارم، برایم خيلی مهم هستند.

این تمام چيزی است که به آن نياز دارم. فکرمی کنم فقط سه دوست خوب واقعی در زندگی داشته باشم» یک خصوصيت دیگر بکام که به موفقيت او کمک کرده، کله شق بودن اوست. بکام می گوید: «من خيلی خودسرهستم. تصور می کنم این خصوصيت من درطول دوران حرفه ای فوتبالم زیاد به من کمک کردها ست.

البته مطمئن هستم این ویژگی خيلی دفعات هم تاثيرمنفی داشته است. اما می دانم اگر تصميم به انجام کاری بگيرم، حتی اگر مردم بگویند از عهده آن کار برنمی آیم، می توانم درانجام آن موفق شوم».

بکام درمورد شيوه تربيتی فرزندانش هم عملکرد متفاوتی داشته است. برای بچه های ما یک جا نشستن و کار نکردن اصًلا کارسختی نيست. ولی آنها این طور نيستند و مثل ویکتوریا و من سختکوش هستند. ما واقعاً از نظر فرزندانمان شانس آوردیم. آنها می خواهند درمورد هرچيزی سخت کار و تلاش کنند.

 «بکام از نظر عادتهای شخصی خود هم یکی از ورزشکاران نمونه درسراسر جهان محسوب می شود. خيلی از بازیکنان هنوز سراغ عادتهای قدیمی و اشتباه استفاده بی رویه از مشروبات الکلی یا استعمال سيگار یا مواد مخدر می روند، ولی بکام تنها اعتياد  خود را ورزش می داند.»

او میگوید: من همیشه مد را دوست داشتم. شاید همیشه لباسهای خیلی زیبا نپوشیده باشم، ولی همیشه می دانستم ازچه چیزی خوشم می آمده است .بي تردید مردم پیش از هرچیز مرا به خاطر فوتبال می شناسند. ولی جنبه های زیاد دیگری از زندگی من وجود دارند که مردم به آنها هم علاقه دارند.

 گمان می کنم مردم نمی خواهند لباسهای طراحی شده من را به این خاطر که بازیکن خوبی هستم، بخرند. مردم به زندگی من توجه دارند و این هم جزئی ازآن است.

برند بکام در سال1997 زمانی که او با ویکتوریا آدامز خواننده گروه اسپایس گریلز آشنا شد، ارزش بيشتری یافت. این دوخيلی زود به یکدیگر علاقه مند شده و مراسم ازدواج آنهادر4 جولای سال  1999 در قصر لوترلستاون با 500 هزارپوندهزینه انجام شد.که شانزدهمين مراسم ازدواج پرهزینه دنيا نام گرفت. در ادامه گفتگوی روزنامه قدس با این بازیکن نام آشنا، می توانید باجنبه های دیگری از زندگی شخصی و فوتبالی او آشنا شوید:

از دورانی که در گلکسی بودی لذت بردی؟

البته. من واقعا لذت بردم. آنجا اصلا مهم نيست که چقدر بد یا مسخره دریک مسابقه بازی کنم. آنها عاشق من بودند. هربار که من حتی
توپ را لمس می کردم، مردم هورا می کشيدند.هيچ کدام آنها در لس آنجلس اصًلا نمی دانستند رابی کين چه کسی است و هرکس گل می زد، فقط اسم من را صدا می زدند.

جالبه، پس با این حساب قطعا در گلکسی خیلی به تو خوش گذشته است.

اغلب می خواستم بدانم اگر من به دروازه خودمان گل بزنم هم آنها بازهم اسم من را فریاد می زنند یا نه...

پس چرا از این تیم جدا شدی؟

 خب، من به لس آنجلس رفتم تا زندگی به سبک ولخرجی داشته باشم و درسطح متوسط فوتبال بازی کنم و هنوز هم از من تقدیر کنند و درعين حال می خواستم به مردم بگویم فوتبال درآمریکا به محبوب ترین ورزش تبدیل شود. اما به مرور زمان شرایط فرق کرد.

این حقیقت دارد که می خواستی به استرالیا بروی؟

استراليا از لحاظی شبيه آمریکا بود. سواحل شنی، اینکه حتی اسم این ورزش آنجا هم ساکر بود و ليگ آنها هم خيلی ارزش تماشا کردن نداشت. اگر درکنار اميل هسکی بازی می کردم، همه چيز راحت به نظر می رسيد. من ازکنار زمين حرکت می کردم و توپ را برایش سانتر می کردم و او هم توپ را گل می کرد. دوباره هر دو روی جلد نشریات بودیم و مانند دو ستاره سابق ليگ برتر دراستراليا می درخشيدیم.

درواقع مدت زمان زیادی هم نمی گذشت که من آنجا هم به شهرتی که در آمریکا داشتم، برسم. درعين حال من به دروگبا هم تلفن کردم و او به من گفت ليگ چين خيلی ساده است. ضمن اینکه آنها خيلی به فعاليتهای مد ولباس همسرم و حتی من اهميتی نمی دادند. ویکتوریا گياهخوار است و درچين حتی سگ هم می خورند. بعد هم واقعا نمی دانستم بچه هایم چطور باید زبان چينی یاد بگيرند.

مدل تبلیغاتی و طراح لباس بکام بتازگي به عنوان سرشناس ترین بازیکن فوتبال دنيا که سابقه همکاری های زیادی در عرصه تبليغات محصولات پوشاک مردانه داشته، قرارداد جدیدی با شرکت سوئدی پوشاک «اچ اند ام» به منظور طراحی لباس زیر مردانه این برند، منعقد کرده که با استقبال بی نظيری مواجه شده است. این ایده که تو یک کارت ویزیت به عنوان طراح لباس زیرمردانه داشته باشی، خیلی جالب است.

 بله، تصور می کنم باید یکی داشته باشم. هنوز هيچ کارتی ندارم و واقعا باید بابت این ایده ای که دادید، تشکرکنم.

 از چه زمانی به نحوه لباس پوشیدن مردم بیشتر توجه کردی؟

 من هميشه مد را دوست داشتم. شاید هميشه لباسهای خيلی زیبا نپوشيده باشم، ولی هميشه می دانستم ازچه چيزی خوشم می آمده است. قطعا لباسهایی را می پوشيدم که اشخاص دیگر دوست نداشتند بپوشند. اما درمجموع چيزی که فکرمی کنم شيک وقشنگ به نظرمی رسد را می پوشم.

دوست داری چطور لباس بپوشی؟
 دوست دارم تقریبا رسمی و کت و شلوار بپوشم، ولی ازلباسهای غيررسمی هم خوشم می آید. جين، تی شرت و صندل.


 تو برای هر روزت یونیفرم مشخصی داری؟

نه، به هيچ وجه. تنها کاری که انجام می دهم ست کردن لباسهایم از شب قبل است و بنابراین صبح لباسهایم حاضر وآماده هستند.

غیرممکن است، واقعًا این کار را می کنی؟

بله، من این کار را می کنم. من چهار فرزند دارم و حاضرکردن آنها و حاضرشدن خودم زمان زیادی می برد.

 تو ازبچگی همین طور بودی؟

اولين چيزی که وقتی به مد فکرمی کنم به یاد می آورم زمانی است که دریک مراسم عروسی خانوادگی ساقدوش بودم. باید بين یک کت وشلوارقدیمی و یک ست شلوارکوتاه و پيراهن و کراوات یکی را انتخاب می کردم. من دومی را ترجيح دادم.
 
دوست دارم عکسی از آن مراسم ببینم.

احتمالاً مادرم عکسهای آن مراسم را درجایی دارد. مسأله این نيست که هميشه می خواستم متفاوت باشم بلکه می دانستم چه چيزی دوست دارم و این چيزی بوده که هميشه پوشيده ام.

تا به حال شده به تصمیماتی که تاکنون گرفته ای نگاه کنی و به بعضی از آنها بخندی؟

هميشه. به بعضی از لباسهایم نگاه می کنم و فکرمی کنم «باورم نميشه من واقعاً این را پوشيده ام» ولی پشيمان نيستم. درآن زمان می دانستم که آن لباس خوب بوده است.

 می توانی یک مثال ازهمین «باورم نمیشه» ها بزنی؟

یک بار درمراسمی من و همسرم ویکتوریا کت وشلوار تمام چرم ورساچه پوشيدیم و درواقع تيپ هایمان را باهم ست کردیم. این یکی از آن چيزهایی است که وقتی الان به آن فکر می کنم به خودم می گویم «ما واقعاً چه فکری می کردیم؟» و هردوتای ما خنده مان می گيرد.

 عکس های تو را در تبليغات اچ اند ام روی تمامی اتوبوسها و بيلبوردها وساختمانهای خيلی بلند زده اند و واقعا کارهای خوبی در طرحهایت داشته ای.

مسأله این است که« اچ اند ام» درمجموع بزرگ تصور می کند. آنها تبليغات خود را درهمه جای شهر می خواهند واین عالی است. درمورد عکسها من فکر می کردم باید کمی آنها را دستکاری کنم و السدایر مک للان این کار را انجام داد. او واقعاً در این زمينه استعداد دارد.

وقتی می دانی قرار است عکس هایت در بيلبوردهای سراسر جهان به نمایش درآیند، شرمنده نمی شوی؟

اوه، شوخی می کنيد؟ براستي خجالت می کشم. جداً همين طوراست.

 حتی ایده لوگوی خط تولید تو برای اچ اند ام جالب است.آیا دایره ای که درلوگو دیده می شود، اشاره به فوتبال است؟

فوتبال است، جهان است. هر چيزی که شما می خواهيد باشيد، است. قرارنبود یک توپ باشد ولی مردم طبيعتا به من فکرمی کنند و یاد ورزش می افتند.


این همکاری با اچ اند ام چطور اتفاق افتاد؟

من بيشتر ازیک سال پيش شروع به فکرکردن روی پروژه لباس کردم. درآن زمان فقط من و تيم من بودیم. هيچ نوع همکاری با هيچ کس دیگر وجود نداشت. ولی «اچ اند ام» شنيد که من دنبال این ایده هستم و با من تماس گرفت وهمه چيز شروع شد.

ما محصول خود را آماده داشتيم، ولی بعد «اچ اند ام» آمد و گفت می تواند ایده های بزرگ تری به ما بدهد و در واقع آنها ایده های ما را به سطح دیگری بردند.

40 کشور دنيا  گفتند می توانند این محصولات را در 1800 فروشگاه عرضه کنند و من هم استقبال کردم. واقعا همکاری هيجان انگيز و خوبی بود. «اچ اند ام» درگذشته با طراحانی مانند کارل لاگرفلد و آلبرالباز کار کرده است.

اما این همکاری مفهومی کاملا متفاوت دارد، نه؟

همکاری طولانی مدت چيزی است که ما سعی کردیم دراینجا خلق کنيم و این همکاری با آنچه آنها درگذشته انجام داده اند، متفاوت است. این همکاری ساليان سال به طول خواهد انجاميد. یا حداقل اميدوارم این گونه باشد.

حالا چرا در وهله اول به ایده لباس زیر فکر کردی؟

 من قبلا برای امپوریو آرمانی تبليغ می کردم و موفقيتی که چند سال پيش با آنها کسب کردم، مرا به این فکر انداخت که چرا من خط توليد خودم را نداشته باشم؟ فروش و توجه مردم به اجناس آرمانی واقعاً باورنکردنی بود، ضمن اینکه این طراحی ها فقط شامل لباس زیر نيست، بلکه پيژامه ها و لباس خواب و بلوز وشلوارهای تنگ سفيد مردانه که خيلی ها آنها را نمی پوشند، ولی من آنها را دوست دارم هم شامل می شود.

درمورد قیمت گذاری محصولات «اچ اند ام» و آنچه برای محصولات تو اتفاق افتاد، چه فکری می کنی؟

ما می خواستيم قيمتها به گونه ای باشد که برای همه قابل خریداری باشد. من به آدمهایی فکرمی کنم که می خواهند به فروشگاه بروند و لباسهای مورد نياز خود را بخرند و مبلغ مسخره ای برای آنها پرداخت نکنند. این موضوع درمورد «اچ اند ام» شگفت آور است. آنها می دانند دارند چه کاری انجام می دهند. آنها می دانند چطور باید قيمت گذاری کنند و مردم چه چيزی می خواهند.

درمورد پروسه طراحی و دیزاین لباس بگو. تو با نمونه ها و الگوهای خاصی کار می کنی؟

 من درهرکاری که انجام داده ام، نقش خودم را درآن داشته ام. این درهمه امور مربوط به من صدق می کرده است. اگر نتوانم درآن کار دخالت مستقيم داشته باشم، اصلا نمی خواهم با آن قضيه هيچ سروکاری داشته باشم. این چيزی است که درهمه دوران حرفه ای انجام داده ام.

 دلم نمی خواهد فقط اسمم را به بقيه بدهم تا آنها هرکاری می خواهند با آن انجام دهند. بي گمانم «اچ اند ام» از اینکه من کامًلا دراین پروژه دخالت داشتم، خوشش آمد. زمان شروع این همکاری با «اچ اند ام» نشان می دهد که این پروژه خيلی بيشتر از یک کار تجاری وتبليغاتی است.

درواقع تو به نوعی درمرحله انتقال ازعنوان "بازیکن سابق فوتبال "به «مشهورترین بازیکن سابق» این رشته قرار داری.

به هرحال با نزدیک شدن به سالهای پایانی حرفه فوتبالم و احساس نياز به انجام کارهای دیگر، یک اتفاق بزرگی مانند همکاری با «اچ اند ام» خيلی هيجان انگيز است.


درمورد استایل خودت بگو.

یک جنتلمن بریتيش. درسن من، استایل من دقيقا همين است. نحوه لباس پوشيدنم. آرایش موی سرم. گمان می کنم این تيپ خوبی برای من باشد. برای من ظاهر و تيپ یک جنتلمن انگليسی شامل یک کت وشلوار زیبا، کراوات زیبا و کفشهای قشنگ هستند.

 در اولين باشگاهم که یک تيم محلی برای بچه های زیر ده سال بود، مربی ما هميشه اصرار داشت بچه ها  کت وشلوار و کراوات قبل از بازیها به تن کنند و ما در مسير رسيدن به هر بازی، داخل اتوبوس پيراهن و کراوات داشتيم. بعضی از بچه ها از این لباسها متنفر بودند، ولی من آن را دوست داشتم.

سرالکس فرگوسن هم هميشه می خواست ما لباس رسمی داشته باشيم. در لس آنجلس هربار که ما برای صرف غذا به رستوران می رفتيم، من لباس رسمی می پوشيدم. با اینکه درآمریکا مرسوم نيست که مردم برای رفتن به رستوران این گونه لباس بپوشند.اما من هميشه یک پيراهن، یک کت و درمجموع یک لباس مرتب و شيک می پوشم و این جزئی از خصوصيات انگليسی بودنم است.

تأثیر آرمانی در پروژه کاری تو چه بوده است؟

تأثيرپذیری من برای این پروژه از زمان همکاری با آرمانی شروع شد. ما چندسالی با آنها همکاری موفق وخوب داشتيم. اگرآن همکاری موفق بوده، چرا این پروژه خوب نباشد؟

شناخت مردم از تو به خاطر حضورت درفوتبال تا چه اندازه به برند بکام کمک می کند؟

بي تردید مردم پيش از هرچيز مرا به خاطر فوتبال می شناسند. ولی جنبه های زیاد دیگری از زندگی من وجود دارند که مردم به آنها هم علاقه دارند. گمان می کنم مردم نمی خواهند لباسهای طراحی شده من را به این خاطر که بازیکن خوبی هستم، بخرند. مردم به زندگی من توجه دارند و این هم جزئی ازآن است.

کًلا در طراحی چه اصولی را دنبال می کنی ؟

برای من سادگی خيلی اهميت داشت. من ساده بودن و راحت بودن و حس راحتی به دیگران دادن را دوست دارم. سادگی برایم بزرگ ترین مساله بود. تصور می کنم کلوین کلاین این کار را به طرز عالی انجام داده است.

 می دانم که همسرشما درزمینه مد مسیر خودش را رفته، ولی آیا وقتی این پروژه راه افتاد او هم به تو ایده داد؟

او خيلی خوشش آمد. هردو از پروژه های رک و روراست خوشمان می آید. برای اینکه این پروژه ها ساده هستند و خوب انجام می شوند. او شخصی است که من به قضاوت هایش اعتماد می کنم و نظریات او کارشناسانه هستند.

فرزندان شما هم خیلی خوش استایل هستند. آیا شما لباسهای آنها را انتخاب می کنید یا خودشان این کار را می کنند؟

من همواره سعی می کردم برای آنها لباس انتخاب کنم، ولی اکنون آنها در سنی هستند که خودشان می خواهند لباسهایشان را انتخاب کنند. آنها سه شخصيت متفاوت هستند. پسربزرگم که دوازده سال دارد، شلوار فوتبال و  یک تی شرت می پوشد.

پسر دومم رومئو  9 سال دارد و خيلی دنبال مد است و دنبال شلوارهاي جين تنگ و یک تی شرت مدرن و کلاه های جالب است. کروز کوچک ترین پسرم که هفت ساله است هم به جاستين بيبر علاقه دارد و هر چيزی که بيبر می پوشد، کروز هم آن را می خواهد.

فرزندان تو لهجه بریتیش دارند یا آمریکایی؟

کمی لهجه بریتيش در حرف زدن آنها احساس می شود ولی اکنون وقتی به آنها گوش می کنم متوجه ته لهجه آمریکایی هم می شوم.

آیا این تتو Hحرف « اشاره به هارپر آخرین فرزند تو است؟

بله، این جدیدترین تتوی من است.

نام همه بچه هایت روی بدن تو تتو شده اند؟

 بله، پسرها پشت بدنم تتو شده اند.

تو خیلی تتو داری.

 تتوها هميشه شيوه ای برای ابراز نظر و عقيده هایم بودند. عشقم به خانواده یا چيزهای دیگری که درزندگی ام وجود داشته اند. هرکدام ازآنها یک معنا دارد. بابت هيچ کدام از آنها پشيمان نيستم.

حالا اگر بزرگ ترین پسر تو بخواهد تتو داشته باشد، چه اتفاقی می افتد؟

من بحثی نمی کنم، باید بحث کنم؟ سعی می کنم به او بگویم نه، ولی درمقطعی او هجده ساله خواهد شد و دیگر نمی توانم جلوی او را نگه دارم.

شما چهاربچه دارید و چطورهمه شما تا این حد خوش تیپ هستید؟

خب ویکتوریا می داند که چه چيزی و چطور لباس بپوشد. او درک بزرگی از تيپ واستایل دارد. گمان می کنم استایل من هم از وقتی با او آشنا شدم، کمی بهتر شد.

 وقتی شما دونفر با هم ازدواج کردید، این موضوع فقط مد تو را تغییر نداد. این آشنایی کل دنیای شما را تغییر داد .از جنبه رسانه ای خودتان را آدمهای خجالتی می دانید؟

من با گذشت زمان دراین سالها با رسانه ها خيلی راحت تر شده ام.اگرشما دراین محيط نباشيد و به آن عادت نداشته باشيد، اینکه ناگهان شخصی شما را تعقيب کند واز شما عکس بگيرد،برایتان عجيب است. من پيش از اینکه با ویکتوریا آشنا شوم، کمی از توجه رسانه ها برخوردار بودم، ولی وقتی مردم فهميدند ما باهم دوست شده ا یم، همه چيز عوض شد.

بعد مراسم ازدواج ما بود و بعد اولين فرزندمان به دنيا آمد. این اتفاقها افتادند و من الان بيشتر به این شرایط عادت کرده ام. خيلی بيشتر از ده یا پانزده سال پيش.اما من از آن آدمهایی نيستم که بنشينند وا ز موفقيت خود شکایت کنند. هرچيزی که دارم،برای داشتن آن خوش شانس بوده ام و البته سخت کار کرده ام.

موهای تو طبیعی هستند؟

 بعضی ها گفته اند من اخيراً موهایم را کاشته ام. ازنظر من چنين چيزی به هيچ وجه اشتباه نيست ولی من شخصا فکر نمی کنم چنين کاری انجام بدهم. اگرببينم موهایم درحال ریزش هستند، قطعا آنها را کوتاه خواهم کرد. اما من هنوز مو دارم و هنوز دارم برای موهایم می جنگم!

نخستین ادکلنی که زدی چه بود؟

 یادم نمی آید اولين «افترشيو»ی که برای خودم گرفتم چه بود. من «اولد اسپایس» پدربزرگم را می زدم.

نخستین چیز درست وحسابی که برای خودت خریدی؟

 یک بی ام دبليو که با حقوقی دریافتي از منچستریونایتد آن را خریدم.
برچسب ها: دیوید بکام
ارسال به دوستان