۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۸۶۴۶۰
تاریخ انتشار: ۲۰:۳۲ - ۲۳-۰۵-۱۳۹۵
کد ۴۸۶۴۶۰
انتشار: ۲۰:۳۲ - ۲۳-۰۵-۱۳۹۵

از حلبچه تا هیروشیما / دیدار جانبازان شیمیایی ایران با قربانیان جنگ جهانی دوم

یاسر نوروزی - روزنامه شهروند

جالب است مردمی که تا این حد وقت صرف جنگیدن با شیطان می‌کنند، اگر همین انرژی را صرف دوست داشتن همدیگر می‌کردند، شیطان خودبه‌خود به پوچی می‌رسید.
هلن کلر
خلبان آمریکایی، پل وارفیلد تیبس، یونیفورم نظامی را تنش کرد، کلاه را بر سر گذاشت و سمت آشیانه رفت، اما قبل از این‌که از پله‌ها بالا برود و روی صندلی خلبانی مستقر شود، نامی روی محموله خود گذاشت که یکی از تضادهای تراژیک تاریخ است. او دست روی نخستین بمب اتمی جهان کشید و اسمش را گذاشت «پسر کوچک»؛ ارمغانی که می‌رفت تا خواب مردمانی را در آن‌سوی آب‌های آرام، به کابوس بکشد! «Little Baby» در هیروشیما فرود آمد و جان ١٤٠‌هزار نفر را گرفت. 

سه روز بعد هم «پسر چاق»، ناکازاکی را به آتش کشید و ٨٠‌هزار نفر دیگر در کسری از ثانیه جان دادند. پس‌لرزه‌های جهانی این دو بمب، فراتر از ارتعاشات هسته‌ای‌اش بود، چندان که تا همین امروز هم بازماندگان هر‌سال به یاد قربانیان گرد هم می‌آیند و دولتمردان جهان را از تکرار احتمالی این فاجعه بیم می‌دهند. فانوس‌ها روشن می‌شوند، به رود سپرده می‌شوند و آسمانی می‌سازند که پر از ستارگان خاموش‌شده است. 

آنها که معصوم و بی‌گناه ناگهان در صبحی فجیع و هولناک، رهسپار وادی مرگ شدند. این فانوس‌ها حامل پیام هزاران قربانی جنگ است که برای گریز از زجر سوختگی، خود را به آب انداختند. پیکرهای سوخته‌ چنان روی هم تلنبار شد که عده‌ای همان زیر جان دادند. 

درواقع ماجرا برای بازماندگان این فاجعه به قدری تلخ و زجرآور است که حتی در‌ سال ٢٠٠٤، هیأتی ژاپنی را به همراهی خانم دکتر تسویا به ایران فرستادند تا عواقب شوم استفاده از سلاح‌های اتمی را به دولت ایران یادآور شوند. درواقع تبلیغات جهانی، افکار عمومی را به این سمت و سو هدایت می‌کرد که ایران در آستانه دسترسی به سلاح هسته‌ای است و این گروه آمده بودند تا ذهنیت ما را تغییر دهند. آنها ریشه در تاریخ داشتند و از خرابه‌های هیروشیما آمده بودند اما به مخروبه‌های بی‌نام و نشان تاریخ رفتند. 

آنها «سردشت» را دیدند و با قربانیان سلاح‌های شیمیایی به گفت‌وگو نشستند. ایران یک‌صد‌هزار جانباز شیمیایی دارد که محصول بمباران شیمیایی رژیم بعث در سال‌های جنگ‌اند. دکتر تسویا و هیأت همراه به ویرانه‌های باقیمانده جنگ در ایران سر زدند و به دیدار بازماندگانی رفتند که هنوز هم به سختی نفس می‌کشند. تماشای آنچه بر ایرانیان در جنگ هشت‌ساله گذشت چنان دردناک و طاقت‌فرسا بود که هیأت ژاپنی را به تغییر در نگرش واداشت. آنها آمده بودند تا ذهنیت ما را نسبت به جنگ تغییر دهند اما پایان سفر همراه شد با تغییر نگرش خودشان نسبت به ایران. این البته تنها ریشه در ذات آزادگی و حقیقت‌جویی‌شان داشت. 

چنانکه در ‌سال ٢٠٠٨، با ابتکار و به خرج و هزینه خود، بانی دعوت از جانبازان موزه صلح ایران شدند. آنها طی چهار‌سال بعدی، گروهی از جانبازان شیمیایی ایران را به هیروشیما دعوت می‌کردند تا باب گفت‌وگوی قربانیان دو کشور فراهم شود. در ‌سال ٢٠١٢ این جشنواره گامی جلوتر گذاشت و با دعوت از هنرمندان، ابعاد فرهنگی ماجرا نیز گسترش یافت. به این ترتیب پرویز پرستویی بدون وابستگی به سازمان یا ارگانی دولتی به این گروه پیوست و دبیر دایمی این جشنواره مردمی شد تا امسال نیز برای چهارمین‌سال جانبازان به همراه هنرمندان به این سفر بروند. در این سفر آنها به توکیو و هیروشیما رفتند تا برگزارکننده جشنواره فیلم صلح و دوستی ایرانیان باشند.

حبیب احمدزاده، نویسنده، کارگردان و فیلمنامه‌نویس در صفحه اینستاگرام خود، یکی از لحظات این رویارویی را این‌طور تصویر می‌کند: «این مرد (بازماندگان فاجعه هیروشیما) می‌گفت آن‌قدر بوی گوشت سوخته در فضای شهر هیروشیما پس از این واقعه به مشام می‌رسید که تا ماه‌ها بعد، همگی از استشمام و خوردن گوشت کباب‌شده متنفر بودیم. پرویز پرستویی هم گفت دقیقا مورد مشابه شما را مردم ما در جنگ داشتند. وقتی که هواپیمای ایرباس ایران با ٢٩٠ سرنشین مورد اصابت ناو آمریکایی قرار گرفت، بازماندگان مفقودان بندرعباسی این شهدا برایم تعریف می‌کردند که تا مدت‌ها، ماهی‌های محلی مصرف نمی‌کردند چون حس می‌کردند این عزیزان مفقودشده، ممکن است توسط این ماهی‌ها خورده شده باشند.»

نکته‌ای که پرویز پرستویی به آن اشاره می‌کند، یکی از صدها خاطره جانبازان ایرانی است که بجا عنوان شده است. او امسال دبیر ایرانی این جشنواره مردمی است؛ جشنواره‌ای که هزینه‌ای دولتی پشت آن نبوده و هدفی انسانی و فراملیتی را مطرح می‌کند. پرستویی در این‌باره گفته: «از دیگر دستاوردهای این سفر هماهنگی با جشنواره فیلم‌های مستند و کوتاه هیروشیما بود که قرار شد به‌جز نمایش فیلم‌های سینمایی ایرانی که تاکنون هرساله در این شهر نمایش داده می‌شد، از ‌سال آینده فیلم‌های انتخابی مستند و کوتاه نیز همراه با دست‌اندرکارانشان با تعریف بخش ویژه‌ای با نام (ایرانیان و صلح و دوستی) در هیروشیما به نمایش درآید.»

این مبادلات فرهنگی تا جایی پیش رفته که در همایش امسال هیروشیما، یکی از استادان ژاپنی، خاطرات خودش از سفر به ایران را برای حضار بازگو کرده و از مصائبی که بر قربانیان جنگ در ایران رفته، گفته است. در این سفر که امید است در روزهای آتی بیشتر از دستاوردهای آن بشنویم، هنرمندانی هم همراه بودند. از پرویز پرستویی و حبیب احمدزاده گرفته تا عبدالحسن برزیده، همایون اسعدیان، مازیار میری، پژمان لشکری‌پور، مجید دشتی و....

در پایان تحلیل این دیپلماسی خاموش می‌ماند؛ کاری که به همت زنی ژاپنی و با هزینه خود او انجام شد تا جانبازان دو کشور از مصائب جنگ بگویند و مردم و دولتمردان جهان را از عواقب آن بیم بدهند. ظرفیت‌هایی که دکتر تسویا و همراهانش از آن بهره جسته‌اند، در ایران مغفول مانده است. سوال اینجاست چرا از چنین قابلیت‌هایی در ایران کمتر استفاده می‌شود؟ قربانیان جنگ در این همایش در سراسر جهان فراتر از آیین و مذهب و ملیت، با هم از مصائب جنگ سخن می‌گویند و پیام‌شان را به گوش مردم جهان می‌رسانند؛ کاری که ما همچنان از آن غافل بوده‌ایم و نتوانسته‌ایم مظلومیت قربانیان جنگ‌مان را به گوش مردمان دیگر سوی جهان برسانیم. 

چه دستاوردی بهتر از این‌که هنرمندان از این سفر بازگشته‌اند و در صفحات مجازی خود از دستاوردهای آن گفته‌اند؟ در صفحات مجازی بعضی از این هنرمندان تصاویری از این سفر فرهنگی موجود است. در این میان پیرمردی را می‌بینیم که گذر زمان روی صورتش چین انداخته. شاید روز پرواز هواپیمای آمریکایی در خوابی آرام بوده. زمانی که بمب‌افکن بی-٥٢ بر فراز ژاپن پرواز می‌کرده. 

از خلبان تیبس حرف می‌زنم. مردی که نخستین بمب اتمی را در ارتفاع ۹۶۰۰ متری رها کرد تا در ارتفاع ۵۸۰ متری سطح زمین با شدتی معادل انفجار ۱۵ کیلوتن TNT منفجر شود. مردی که خودش را فراموش کرد، خدا را فراموش کرد و مخلوقات بی‌گناه خدا را فراموش کرد. او ١٠‌سال پیش بدون این‌که از کسی عذرخواهی کند، در خانه‌اش در ایالت اوهایوی آمریکا، مُرد.
ارسال به دوستان