۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۹۱۵۸۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۵ - ۱۵-۰۶-۱۳۹۵
کد ۴۹۱۵۸۱
انتشار: ۰۹:۲۵ - ۱۵-۰۶-۱۳۹۵

"فروشنده" و بلوغ روایی "فرهادی"

احمد جزایری
عصر ایران - زبان سینما، پیچیدگی‌های ذاتی خود را دارد، به طوری که اگر فیلم‌سازی توانایی آن را داشته باشد که راز آن را دریابد، بدون تردید اثری خاص بر روی پرده نقره ای مشاهده خواهد شد.

فیلم‌سازان بزرگی در ژانرهای مختلف توانایی آن را داشته اند که عناصر سبک‌شناختی را با ترکیبی هماهنگ کنار هم قرار داده و در نهایت آثار ماندگاری را در تاریخ هنر هفتم ثبت کنند. "چهار صد ضربه" اثر ماندگار فرانسوا تروفو و "از نفس افتاده" ساخته ژان لوک گدار، از نمونه های بازر موج نوی فرانسه‌اند.

این دو اثر مهم در سبک خود، از زبان سینما به خوبی استفاده کرده ومخاطب را تحت تاثیر قرار داده‌اند. گرچه سینما با هالیوود متولد شد و داستان کلاسیک در ذهن بیننده ثبت شده بود، اما به رغم قدمت این سبک، شکستن صحیح قواعد کلاسیک و استفاده از عناصر سبک شناختی سینما، به جای خود، توانست تاثیر گذار‌ترین آثار را در این سبک رقم زند.



 از سوی دیگر فیلم‌سازان مطرحی چون مارتین اسکورسیزی، وودی آلن و ویم وندرس در مکتب نیویورک نیز با سبکی کاملا متفاوت و به کارگیری قواعد و عناصر زبان سینما به روشی کاملا متفاوت، توانستند تاثیر خود را بر سینما بگذارند.

 "گاو خشمگین" و "راننده تاکسی" سرآمد و نتیجه تفکری است که از این سبک باقی مانده است. سینمای قصه گوی هالیوود هم با آثار ماندگار از هیچکاک، وایلدر، اورسن ولز و... مخاطب خود را توانست بر پرده نقره ای خیره نگاره دارد.

"همشهری کین"، " شمال از شمال غربی" و وسترن های "جان وین" نتیجه آگاهی کامل صاحبان آثاری است که زبان سینما را به درستی درک کرده و توانستند ترکیبی هماهنگ را ایجاد کنند.

اما از میان تمامی بزرگان سینما و فیلمسازانی که توانستند هماهنگی نسبتاً کامل را در آثار خود رقم زنند، حکایت دو فیلمساز کاملا متفاوت است. "استنلی کوبریک" و "آکیرا کوروساوا" فیلم‌سازانی هستند که به صراحت می توان گفت، سبک خاصی را نمی توان به آثار آنها اطلاق کرد. اما تقریبا در ژانر های مختلف توانستند هماهنگی لازم را در اثر خود ایجاد کنند.

"سریرخون" و یا "آشوب" کوروساوا زبان سینما را شاید بتوان گفت به سطحی بسیار بالاتر ارتقا  داد و ترکیبی کاملا هماهنگ را در عناصر شناختی شامل سبک بازی گری، تدوین، روایت و ... به منصه ظهور گذاشت.

"کوبریک" هم با "اودیسه"، "پرتقال کوکی"، "اسپارتاکوس"، "لولتیا" و آخرین شاهکار خود یعنی "چشمان کاملا بسته" به معنی واقعی توانست فیلمساز مولف را در تاریخ هنر هفتم ثبت کند.

چنین هماهنگی عناصر سبک شناختی در فیلم منتج به  "سبک خاص" یک فیلمساز و به اصطلاح "مهر" و "امضا " ی وی می شود. از روایت تغزل گرایانه تارکوفسکی با نماهای بلند و یا به اصطلاح نما-سکانس های معروف وی تا مونتاژهای هنرمندانه هیچکاک و دست بردن در زمان و ایجاد احساسات متفاوت همگی سبک یک فیلم‌ساز را شکل می دهند.

چنین روایت تغزل گونه را در سینمای زنده یاد کیا رستمی به زیباترین شکل می‌توان مشاهده کرد. "زیر درختان زیتون" و "زندگی و دگر هیچ" از چنین روایت شاعر گونه‌ای استفاده کرده و قرار گرفتن شخصیت های نسبتا واقعی در لوکیشن های عادی و روزانه، ترکیبی کاملا متفاوت از فضای های استیلیزه روایت های کلاسیک قصه گوی هالیوود ایجاد کرده است. محمد رضا نعمت زاده در فیلم "خانه دوست کجاست" تنها صداقت، شفافیت و سادگی را در پایان به مخاطب القا  می کند.

کیا رستمی در فضای کاملا متفاوت از سینمای قصه گوی کلاسیک با ترکیبی هماهنگ توانسته است سبک خاص خود را به مخاطب ارائه کند و حتی بیننده هایی که با این ژانر و فضا نسبتی ندارند، تحت تاثیر قرار می گیرند.

در سبک خاص اسکورسیزی، استفاده از روایت بدون "طرح" و "شخص محور" از مهمترین ویژگی های اسکورسیزی است که تقریبا در اکثر آثار وی می توان مشاهده کرد. "کوروساوا" از طریق سبک بازی "توشیرومیفونه" توانست به بهترین شکل ممکن انتظارات فرمال را در مخاطب ایجاد کند که همین عامل تعلیق و غافلگیری را در آثار این فیلمساز بزرگ به بالاترین حد استاندارد سینما رساند.

از سوی دیگر، پایان بندی،  به سبک "حل و فصل" را تقریبا در اکثر آثار سیمای هالیوود می توان مشاهده کرد. اما در موج نوی فرانسه یا آثار مکتب نیویورک این چنین پایان بندی را بطور صریح و شفاف مشاهدهنمی کنیم و اصطلاحا پایان باز نوعی تفکر بعد از نمایش را در بیننده ایجاد می کند، تفکری که هر چه عمیق تر باشد نشان از ارزش والای فیلم می دهد.

استفاده از نور، صدا و میزانس به عنوان عناصری که در ایجاد انتظارات فرمان کاملا تاثیر گذاراست  در آثار هر فیلمساز یا سبک خاصی که گروهی از فیلمسازان به آن تعلق دارند، کاملا متفاوت و متعلق به فیلمساز خواهد بود.

یکی از عناصر مهم در تعیین در سبک فیلم ساز، استفاده از تدوین است. بعنوان مثال؛ "تدوین" در آثار هیچکاک نقش انکار ناپذیری داشته و کاملا سینمای این فیلمساز را با آثار دیگر سینما حتی هالیوود را متفاوت جلوه می دهد.این در حالی است که فیلم ساز بزرگ روس "سرگئی آیزن اشتاین" در فیلم، "رزم ناو پوتمکین" نیز ازاین عنصر در جهت افزایش زمان واقعی و ایجاد تعلیق بیشتر به بهترین شکل استفاده کرده است.

اوج استفاده از این عنصر سبک شناختی را می توان در فیلم "پرندگان" و سکانس مربوط به آتش سوزی معروف پمپ بنزین شخصیت اصلی داستان را در موقعیتی دیگر از جغرافیای پرده قرار می دهد.از این رو، تاثیریک اثر بر روی مخاطب ارتباط مستقیم با آگاهی کامل فیلمساز از زبان سینما داشته و بکارگیری متفاوت عناصر سبک شناختی با ژانر مورد نظر می تواند احساسات و انتظارات متفاوت را در مخاطب القاء کند. بنابراین، بسیاری از صحنه ها و سکانس های آثار چاپلین با اینکه در قالب طنز و کمدی محسوب می شود، اما نه تنها خنده را بر لب مخاطب مشاهده نمی کنیم، بلکه غلیان اندوه و غم را می توان در بیننده حس کرد. این امر به معنای تسلط بر زبان سینماست که می تواند تاثیر ایجاد کند.

چند وجهی فرهادی

سینمای اصغر فرهادی ، سینمای خاص خود اوست. استفاده از عناصر سبک شناختی در آثار فرهادی به گونه ای است که مهر و امضائ فرهادی را می توان کاملا مشاهده کرد. سبکی که کاملا منحصر بفرد بوده و نشان از تسلط وی بر زبان سینما دارد. فرهادی به خوبی "درام " را می شناسد و این موثرترین عامل هنر هفتم در تاثیر گذاری را به سبک خود پرورش می دهد. با مرور آثار وی می توان مشاده کرد که اکثر فیلم های فرهادی یک موقعیت دراماتیک است. موقعیتی که مستقیم بیننده را در فضای فیلم پرتاب می کند و قدرت و اجازه تفکر به اونمی دهد.

"شهر زیبا"، "چهارشنبه سوزی"، "درباره الی"، "جدایی نادر از سیمین"، "گذشته" و آخرین اثر او "فروشنده" با یک موقعیت کاملا خاص و دراماتیک شروع شده و در زمانی کوتاه با دگرگونی و تغییر شخصیت ها، ببیننده وارد دنیای دیگر می شود.

استفاده از سکانس شلوغ در ابتدای فیلم، تاثیر تقدم قابل توجهی بر روی بیننده می گذارد بطوریکه در همان سکانس (معمولا با دوربین های روی دست) فضای کلی اثر القاء شده و بیننده با کلیت داستان، فضای شخصیت ها درگیر می شود.بدین ترتیب فرهادی به زیبایی با ترکیب داستان، تدوین و فیلم برداری و از طریق بازی بازیگران مخاطب خود را به قلاب انداخته و تاپایان روایت او را به دنبال خود می کشد.

"فروشنده" آخرین اثر اصغر فرهادی علاوه بر استفاده از عناصر سبک شناختی همچون آثار قبلی وی، در واقع بلوغ کامل او در سبک روایی فیلم است که بعنوان مهمترین عامل برنده شدن در نخل طلایی کن در بخش فیلمنامه می تواند باشد.

فرهادی در "فروشنده" به زیبایی تمام،  مفاهیم فیلم را از طریق مونتاژ موازی پیش می برد . بازی شهاب حسینی (عماد) و ترانه علیدوستی (رعنا)، (بعنوان زن و شوهر در فیلم) به طور همزمان در نمایشنامه "مرگ دستفروش" و زندگی عادی و جاری  خود، چنان پخته و زیباست که مفاهیم در جای خود به مخاطب انتقال داده می شود.
 
عماد، بعنوان نقش اول در هر دو بخش، بطور موازی درگیر داستان می شود که تغییرتدریجی شخصیت را بصورت موازی می توان مشاهده کرد. تغییر فضای فیلم علاوه بر حرکت ریتمیک داستان می تواند از ایجاد فضای تکراری و خسته کننده جلوگیری کند و البته این دو بخش در مقطعی به هم می رسند و نمایشنامه و موضوع اصلی فیلم دچار تلاقی می شوند.

صحنه ای که عماد و بابک (صاحب خانه عماد) بر روی صحنه نمایش قرار می گیرند، عماد بازی و بداهه را کنار می گذارد و وارد درگیری مستقیم با بابک می شود و به نوعی اعتراض خود را از عدم افشای هویت مستاجر قبلی خانه بابک توسط عماد به زیبایی بر روی صحنه نمایش به منصه ظهور می گذارد، یا در سکانس پایانی که هویت شخص متعرض به رعنا مشخص می شود (این سکانس غافلگیری عجیبی در بیننده ایجاد می کند و تمامی انتظارات فرمال وی را در هم می ریزد، چرا که بیننده انتظار دارد شخص متعرض یک جوان باشد؛ حال آنکه پیرمردی با قلبی مریض رو درروی مخاطب قرار می گیرد و این از نکات بارز روایت است) و توسط عماد در حمام منزل زندانی می شود، پایان داستان به نوعی در فصل پایانی نمایش لو رفته و بیننده آماده مرگ می شود. جایی که دستفروش" یا همان "فروشنده" می میرد و تماشاچی خود را آماده این می کند که فیلم با مرگ به پایان برسد. این حس تعلیق در سکانس پایانی هر لحظه بینند را دچار غلیان احساسات می کند که مرگ نزدیک است...

از این رو، به نوعی حرکت دو موضوع در مونتاژ موازی با احساسات بیننده نیز به طرز زیبایی بازی کرده و غافلگیری، کنجکاوی و در اوج خود تعلیق را در طول زمان در مخاطب تشدید می کند.

در کناز چنین روایتی زیبا استفاده هماهنگ از دوربین،تدوین مناسب و بازی شخصیت ها بسیار تحسین برانگیز است، بطوریکه این هماهنگی در خدمت روایت و موضوع بوده و هر کدام به تنهایی به چشم نمی آیند.

"فروشنده"، سبک سینمای فرهادی را یک پله ارتقاء داده و به جرات می توان گفت از نادر فیلم هایی است که می تواند کن و هالیوود را به یکدیگر پیوند دهد. شاید سالن برادران لومیر کمتر چنین فیلمی را به خود دیده باشد که علاوه بر دارا بودن عناصر سینمای خاص روشنفکرانه اروپایی،  به روایت هالیوود نیز تنه زده و نقطه اتصال میان این دو سینما شده است.

 شاید بتوان گفت در این مونتاژ موازِی تاریخ سینما، نقطه اتصال "فروشنده" فرهادی باشد.


برچسب ها: فرهادی ، فروشنده
ارسال به دوستان