عصر ایران؛ امیررضا حجتی- قرعه انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم با سرانگشتان اکثریت ملت ایران و رأی بیست و چهار میلیونی آنها به نام حسن روحانی افتاد. تمهید ملت در انتخاب ایشان پاسخی بود به تدبیر دولت در 4 سال گذشته و خواست آنها در تداوم تدبیر دولت در 4 سال پیش رو. روحانی همانی بود که در 4 سال پیش دیدیم اما بسیار صریح تر و بسیار تهاجمی تر.
در کنار رئیس جمهور، فردی خوشنام به نام اسحاق بر بام صداقت ایستاد و با مردم سخن گفت. نقش معاون اول رئیس جمهور یازدهم نقشی پررنگ و مؤثر بر تَکرار پیروزی رئیس جمهور دوازدهم بود که رأی ملت به ارمغان آورد. اصلاح طلبان و اعتدالیون از 84 درس گرفته بودند و تجربه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و مجلس شورای اسلامی دهم را در کارنامه داشتند. بر همان منوال و بر همان سیاق و با اتحاد به عرصه انتخابات 29 اردیبهشت 96 وارد شدند و پیروز مطلق این عرصه شدند تا قدرت جامعه مدنی، رهبری واحد، صراحت و صداقت را به رخ رقیب بکشانند و نشان دهند هر تَکراری، تِکراری نمی شود.
نقطه مقابل اصلاح طلبان و اعتدالیون، اصولگرایان بودند که شکست 92 خود را به عدم اتحاد و چندپارگی شان نسبت می دادند.
آنها با اتحاد مقدس شان می خواستند پیروز انتخابات شوند، شعار دادند تا مردم را به اردوگاه خود بکشانند، بر دولت شوریدند و یکی بر صندلی کرامت نشست و دادِ سخن داد و یکی بر صندلی مردم و گفت که آمده است تا مردم را بر سرنوشت خویش حاکم کند. در آخر، کرامت را به مردم پیوند زدند تا میوه اش را بچینند، پیوندی که وجه کرامتش فربه تر از مردمش بود اما غافل از آن بودند که مردم همچنان بر مدار تدبیر و امید می چرخند. اصولگرایان اما در این انتخابات برخی اصولشان را معدوم کردند و معلوم نکردند بر کدام مدار می چرخند. آری، زبان خطا همیشه ناروشن و پُرابهام است و لفاظی زیاد برای آن است که فقر و نادرستی اندیشه ها را بپوشاند. اگر از منظر یک ناظر بی طرف به نظاره بنشینیم، اصولگرایان در این انتخابات نشان دادند اصول را متغیر می بینند. آنها افزون بر «بی برنامه گی و عدم ایده پردازی متناسب با زمان» برخی اصول خود را نیز لگد کردند که مثال روشنش نشست و برخاستی بود که کاندیدای اصلی اصولگرایان با خواننده ای زیرزمینی داشت، خواننده ای که با همه احترام به او و هنرش، مجوز فعالیت ندارد. و بعد از آن عذری بدتر از گناه آوردند و درصدد برآمدند تا این اشتباه را به عنوان کاری صواب توجیه کنند و غافل از آن بودند که توجیه،در اصل، حماقت است.
اصلِ اصولی اصولگرایان در باب هنر و به طور خاصه در یکی از ابواب آن یعنی موسیقی مشخص و مبرهن است. اصولگرایی و اصولگرایان (البته در روایتهای حداکثری آن) عقیده دارد و دارند که اگر مردم خراسان کنسرت می خواهند، باید از خراسان بیرون بروند و حال کاندیدای اصولگرایی که در دامان همین عقیده حداکثری پرورش یافته است با خواننده ای می نشیند تا ناظران را با این پرسش مواجه کند که این رفتار، اصولی است یا ضد اصولی؟ این رفتار، اصول زایی است یا اصول زدایی؟ دست به دامان موسیقی! شدن برای «کسب قدرت»، این عطش سیری ناپذیر بشری، با چه سنجه و معیاری؟ اصولگرایان باید ژرفای وجودی و ماهیتی خود را از نو ببینند و از سطح و پوسته فراتر روند و اگر قائل به اصول هستند در عمل پای بند بمانند و اگر نیستند در نظر و به ناصواب نشان ندهند.
اصولگرایان باید یکبار و برای همیشه حجله ابهام را کنار زنند و معانی و مصادیق اصولشان را ابتدا با خود و سپس با مردم در میان بگذارند. اصولگرایان نشان دادند خود نیز پای در بند اصولشان ندارند بلکه بر پایِ اصول، بندی نهاده اند. آنها نشان دادند هنوز مبتدیان راه اصول اند و آمادگی پای نهادن در سرزمین اصول را ندارند. ازدواج نامتجانسی بود میان اصولگرایان و این رفتار، و آنها نشان دادند هنوز نتوانسته اند اصول خود را بارور کنند. اصولگرایان نشان دادند که «منِ» اصولگرا، منی بی معنی، بی دغدغه، بی درد و توخالی است. آنها نشان دادند تار و پود اصولشان محکم نیست و هنوز هم پای در شهر اول از هفت شهرِ عشقِ اصول ننهاده اند. اصولگرایان باید مدتی بنشینند و در خلوت خویش به خودشناسی بپردازند، قبل از آنکه مدعی پرشور و حرارت اصولی باشند که از تیشه زدن به ریشه آن ابایی ندارند.
اصول، حرمت و حریم دارد و اگر کسی داعیه دار حریمِ حرمِ اصول است، نمی تواند و بایسته و شایسته نیست با اصول، هر آنچه می خواهد، بکند. تشتت رفتار و اعمال اصولگرایان نشان از این دارد که اصولگرایان باید عالمی نو بیافرینند، مبتنی بر اصول شان، یا، خود، نو شوند. «عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی». با دوپهلو حرف زدن و رفتار کردن، شعله آتش اصولگرایان نه فروزان تر می شود و نه بالاتر می نشیند بلکه به سنگی می ماند که میلش به فروافتادن است.