۰۶ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۴۱۸۳۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۷ - ۱۶-۰۳-۱۳۹۶
کد ۵۴۱۸۳۰
انتشار: ۰۹:۰۷ - ۱۶-۰۳-۱۳۹۶

گفتاری از دکتر مقصود فراستخواه در باب "آموزش و پرورش و خلقیات ایرانی"

بر اساس آمار ۲۰۱۵ شاخص توسعه انسانی، ایران جزو کشورهای متوسط به بالا قرار گرفته است. اما در عین حال دنیا بیشتر از این پیش رفته است مثلا در منطقه ترکیه، لبنان، کویت، بحرین، امارات، عربستان، قطر و اسراییل (رژیم غاصب صهیونیستی) از ما جلوترند.
کافه خرد با هدف ترویج گفت و گوهای راهبردی و توسعه ای در سپهر آموزش و پرورش، دوازدهمین نشست خود را به واکاوی نقش و ارتباط آموزش و پرورش و خلقیات ایرانی اختصاص داد. میهمان ویژه این نشست، دکتر مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی است.

دکتر مقصود فراستخواه، در این نشست بحثی با عنوان «آموزش و پرورش و خلقیات ایرانی» داشتند. این نشست با حضور اساتید، پژوهشگران، فرهنگیان و دانشجویان علاقمند و با  گفت و گوها و پرسش و پاسخ هایی همراه بود.

آنچه از نظر می گذرانید، گزارشی از سخنان  ایشان در دوازدهمین نشست کافه خرد است:

بیشتر پیشرفت های نسبی که ما در آموزش داشتیم کمّی و در ظاهر قضایا بود. برای مثال متوسط سالهای تحصیل  در ایران در ابتدای پیروزی انقلاب به مأخذ سال 1980 (1358) برابر با2.3 سال بود که به شرحی که نشان می دهم تا بیش از 8 سال ارتقا یافته است هر چند هنوز فاصله زیادی با سالهای تحصیلی مورد انتظار( 15.2) دارد. مأخذ من این گزارش است: UNDP, Human Development Report, 2015

آموزش و پرورش و خلقیات ایرانی
اما اگر به شاخص شناخته شده توسعه انسانی  HDI برگردیم می توان کشور را مقایسه کرد. بر اساس آمار ۲۰۱۵ شاخص توسعه انسانی، ایران جزو کشورهای متوسط به بالا قرار گرفته است. اما در عین حال دنیا بیشتر از این پیش رفته است مثلا در منطقه ترکیه، لبنان، کویت، بحرین، امارات، عربستان، قطر و اسراییل (رژیم غاصب صهیونیستی) از ما جلوترند:

آموزش و پرورش و خلقیات ایرانی
یعنی ما ظاهرا رشد کمّی کرده ایم ولی با آهنگ رشد کشورهای منطقه هنوز فاصله داریم. مثلا از نظر شاخص های ظاهری و کمی مانند نشانگر نرخ ناخالص ثبت نام در مقاطع مختلف تحصیلی. اما از همه مهم تر این است که وقتی از شاخص های کمی عبور می کنیم و بخواهیم به عمق توجه کنیم، عقب هستیم. مثلاْ نابرابری آموزشی. ما از نظر شاخص توسعه انسانی در گروه کشورهای با توسعه انسانی بالا قرار داریم اما در همین گروه کشورها ،  نابرابری های آموزشی ما بسیار بسیار بیش از بقیه همگنان خودمان است.

شاخص نابرابری آموزشی در  ایران هنوز 37.3% است در حالی که متوسط این شاخص در کشورهای با HDI بالا فقط .16.8% است بدین ترتیب ایران هرچند در متوسط سالهای تحصیلی رشد داشته ولی رشد سالهای تحصیلی، به صورت برابر نبود و از حیث برابری فرصت یادگیری در ایران فاصلة زیادی با کشورهای دارای HDI بالا دارد.

همچنین بر اساس شاخص های مجمع اقتصادی جهان( WEF )، کیفیت آموزش ما به مأخذ سال 2015-2016 بسیار نامطلوب وبرابر   با  ۱۰۸ است. از نظر کیفیت مدیریت در مدارس ۱۰۳ هستیم که اصلا قابل قبول نیست. واقعا در کشور ما برای یک مدیر مدرسه چقدر مشکل و بوروکراسی و مسایل مختلف وجود دارد.

 در اغلب نشانگرهای مربوط به کیفیت و اثربخشی مدارس ما مشکل داریم. در آزمون های مختلف مانند تیمز و پرلز هم عقب هستیم و اطلاعات نگران کننده ای وجود دارد. دانش آموزان ایرانی در آموزش پایۀ ریاضی و نیز خواندن و درک مطلب، پیشرفت و کیفیت لازم را ندارند. به طور میانگین فقط سی-چهل درصد پاسخ های شان به سؤالات، صحیح بوده است در مورد آزمون پرلز از همسایۀ دیوار به دیوارمان ترکیه پس افتاده ایم. حتی بررسی دوره های مختلف آزمونها طی دو دهۀ اخیر (در موارد درخور توجهی) نشان دهندۀ روند بدتر شدن نیز هست؛ در پسران، بیشتر.

ما ملتی با هوش متوسط در سطح جهان بوده ایم اما بنا بر پاره ای طی سال های گذشته  تحقیقات هوش بهر ایرانیان کاهش یافته است. بحث مطرح در این زمینه آب رفتن هوش ایرانی است. چگونه ذخیره ژنتیکی جامعه کم می شود؟ مثلا  وقتی به هوش های چندگانه گاردنر مراجعه می کنیم می بینیم ما در این سرزمین نمی توانیم زمینه هوش های چندگانه و شکوفایی آن ها را فراهم کنیم.

صندوق بین المللی پول کشور ها را از نظر ثروت بررسی کرده است. سه ملاک  در این بررسی عبارت بود از:

1.    وسعت سرزمین و منابع
2.    تولید
3.    نیروی انسانی(سرمایه انسانی)

بر این اساس ما هفدهمین کشور ثروتمند دنیا بودیم ولی متأسفانه بر اثر سیاست های غلط  ومدیریت غلط و ناکارامدی سیستم ها الان هجدهمین شدیم. سرمایه انسانی برای این کشور مهمترین سرمایه بوده است. بر اساس پیش بینی صندوق بین المللی پول از نظر ثروت ما در سال ۲۰۳۰ نوزدهمین و ۲۰۵۰ بیست و پنجمین کشور ثروتمند خواهیم شد.

 یعنی از نظرثروتی هم که داریم نزول کرده ایم وبیشتر هم نزول خواهیم کرد این نگران کننده است. در حالی که بیشتر کشورهای در حال توسعه در این بررسی  جلو می روند و رتبه ثروت کشورشان بالاترمی رود. مثلا برزیل و هند که سهل است بلکه ترکیه ومالزی، حتی مصر، اندونزی وفیلیپین سال به سال ثروت خودشان را افزایش می دهند از جمله بهره گیری از تربیت نیروی انسانی خودشان و انباشت سرمایه انسانی. عدد ها ورقم ها خیلی مهم نیستند مهم تر از آنها شواهد کیفی است اما با این چند عدد و رقم، خواستم نگرانی های سرذزمینی خودم را در جای یک معلم که چهل سال است درس می دهم  یک چهارمش را در دبیرستان  و سه چهارمش را در دانشگاه ، با شما در میان بگذارم. مهمترین پرسشم این است که چه قدر در جامعه مان امکان و شرایط یادگیری وجود دارد؟ بنده بر این باورم که آموختن و شرایط یادگیری در این جامعه بسیار پایین است. نگرانی و پرسش اصلی این است که ما چقدر شرایط و امکان لازم برای یادگیری بچه ها را داریم؟

جامعه و سیستم ما این شرایط امکان را ارتقا نمی دهد. متفکران تعلیم و تربیت به این نتیجه رسیده اند که یادگیری های مرسوم، نمی تواند برای تغییر جامعه موثر واقع شود. کتاب مشهور کانتس Dare the School Build a New Social Order?) ) « آیا مدرسه می تواند یک نظم اجتماعی کارآمد، بهتر و موثرتری ایجاد کند؟ این سوال یک متفکر تعلیم و تربیت است. مساله این ها این است که رویکرد ما به آموزش و پرورش رویکرد محافظه کارانه، خُرد بین، کمّی نگر و وظیفه گرا است، نمی تواند تغییر ایجاد کند و آموزش موثری را سامان دهد.

بحث دیدگاه های انتقادی در تعلیم و تربیت از همین جا آغاز می شود. متفکران دیگری همچون فریره، ایلیچ ،برامِلد و اپل هستندکه می گویند به طور کلی شرایط اجتماعی و ساختاری به گونه ای است که تعلیم و تربیت مغلوب و درمانده می شود و نمی تواند کارش را انجام دهد. کتاب دیگر (Can Education Change Society?) نوشته اپل، امسال در ایران ترجمه شد: آیا آموزش و پرورش می تواند جامعه را تغییردهد؟

بروکراسی سنگین، غلبه امر سیاسی بر تعلیم و تربیت و انواع و اقسام موانع نمی گذارد تعلیم و تربیت تحول بیافریند. آلتوسر از متفکرانی است که می گوید وقتی تعلیم و تربیت، ابزار ایدیولوژی دولت شد، در مانده می شود. آلتوسر می گوید دولت زندان دارد، پلیس دارد و همین طور وقتی دولت آموزش و پرورش داشته باشد دیگر این آموزش و پرورش نیست، این چنین آموزش و پرورشی تبدیل به یک آپاروتوس یا جهازات دولتی شده و در نتیجه درمانده می شود. تعلیم و تربیت یک کالای عمومی است و دولت وظیفه دارد از آموزش و پرورش حمایت کند. دولت باید از نیروی انسانی کارآمد و شکوفا حمایت کند در حالی که دولت به جای تأمین آموزش کیفی برای فرزندان ، درگیر تولید کالای خصوصی است تا سرمایه داری خصوصی خودش را تولید کند. در عوض یک دستگاه دیوانسالار و بوروکراسی دارد که ناکارآمد است و بر تعلیم و تربیت و مدرسه حاکم شده و به جای مدرسه سالاری، وزارت سالاری شده است. وزارتی که با انواع محدودیت ها مواجه است و نمی تواند از ابتکارات معلمان و نهادهای تعلیم و تربیت پشتیبانی کند.

در نظریات، دیدگاه های خوبی وجود دارد. ایوان ایلیچ در دهه ۶۰ و ۷۰ مطرح می کند که نظام آموزش و پرورش مهمترین مانع تعلیم و تربیت است. همان طور که نظام درمان مهمترین مانع سلامت است. ایلیچ می گوید برای این که دنبال سلامت برویم باید مشکل نظام درمانی را حل کنیم و همچنین برای این که نظام تعلیم و تربیت را بهبود ببخشیم باید نظام تعلیم و تربیت خود را اصلاح کرده و بهبود ببخشیم راهش این است که تعلیم و تربیت به دست نهادهای حرفه ای تعلیم و تربیت بیفتد نهادهای انجمن اولیا و مربیان، محله، شهر، نهادهای اجتماعی و مدنی بیایند آموزش و پرورش را حفظ کرده و خلاقیت های خودشان را نشان دهند. دولت هم بیاید حمایت و تسهیل گری کند که متاسفانه وجود ندارد. یا پائولو فریره که از آموزش بانک گونه می گوید که ما در بچه ها سپرده گزاری های شناختی ایجاد می کنیم. سپرده های خود را در ذهن بچه ها می ریزیم و بعد می خواهیم که سر جلسه امتحان آن ها را به ما تحویل دهند و بعد یک تصدیق به آن ها می دهیم و می گوییم بروید به جامعه! این گونه، تربیت انسان اتفاق نمی افتد. یعنی می گوید تعلیم و تربیت برای این است که انسانیت بشر شکوفا شود و استعدادهای نهفته خودش را شکوفا کند، این اتفاق نمی افتد. همین طور دیدگاه کسانی مثل برنشتاین و بوردیو که می گوید آموزش، نابرابری ها را باز تولید می کند. یعنی ما در جامعه نابرابری هایی داریم که کار آموزش و پرورش حفظ و باز تولید این نابرابری هاست.

بولز و دیگران می گویند ما در جامعه ای که فرصت ها و بخت ها که نابرابر است به بچه ها وظیفه شناسی می آموزیم. در واقع بچه ها فقط یاد می گیرند که خودشان را نکوهش کنند که چرا وظیفه شناس نیستند. آموزش و پروش این جا هم نمی تواند رسالت خود را ایفا کند. با این مقدمه در مجموع متفکران متوجه بودند چه ساخت هایی بر تعلیم و تربیت استیلا دارد. تعلیم و تربیت برای بازسازی اجتماعی و شکوفایی انسان است. این متفکران سعی می کردند نشان بدهند این عوامل، مانع انجام رسالت های انسانی، معنوی و تربیتی نهادهای تعلیم و تربیت می شود.

اما من می خواهم از این بحث یک نتیجه بگیرم: بحران و ناکارآمدی، تاکید بنده در این بحث است. این جا ما نیاز به کنش داریم. اگر دائم به بیرون و ساختار ارجاع و اسناد بدهیم و مدام به ساختار های بد احاله دهیم، این یعنی پایان تعلیم و تربیت و شکست آن. بله ما راهی جز این نداریم که این اصلاحات نهادی و ساختاری را انجام دهیم اما برای آن که تعلیم و تربیت به پایان خود نرسد و شکست نخورد باید کنش انجام دهیم. تاکید من در این جلسه این است که ما باید به کنش تعلیم و تربیتی برگردیم. اگر فقط موضوع را در ساختارها تعقیب کنیم مایوس خواهیم شد. ما نیاز به امید اجتماعی، امید اخلاقی و معرفتی و امید به کنش تعلیم و تربیت داریم. شما فرانسه را در نظر بگیرید. جمهوری اول و دوم فرانسه و اواخر قرن ۱۸ و اوایل ۱۹ اصلا اینگونه نبودند. این وضعیت، امروز نتیجه کنش آن هاست.

شما فرانسه را با ژاکوبین ها در نظر بگیرید. شورش ها، اعدام ها، ترورها، هرج و مرج ها و عصر وحشت که دهه اول جمهوری فرانسه وجود داشت که قدرت خاندان های سلطنتی و ناپلئون محصول این وضعیت بود. در این وضعیت می خواهم یک معلم به شما معرفی کنم.

 معلمی که کنش فکری و موثر دارد. او دورکیم است. شما دورکیم را به عنوان پدر جامعه شناسی می شناسید و البته هم هست اما دورکیم تا آخر در کرسی تعلیم و تربیت بود و کرسی اش را تغییر نداد. او آگاهی جدیدی درباری آموزش و پرورش ایجاد کرد مهمترین کتاب او (Moral Education) «آموزش و پرورش اخلاقی» است. این کتاب در سال ۱۹۶۱ چاپ شده است.  تربیت شهروندان سالم، توانمند، مشارکت جو، خلاق، مسئولیت پذیر و ارتقاء شرایط زیست جامعه را داشته باشد. دورکیم در کتاب آموزش و پرورش اخلاقی می گوید؛ دموکراسی داشتن انتخابات و مجلس نیست، دموکراسی قانون اساسی نیست، روح دموکراسی عقلانیت، اخلاق، درک صلح و رفتار صلح آمیز با خود باطبیعت و با دیگران است. دورکیم می گوید دموکراسی با آموزش مدنی و خلقیات مدنی که انسان ها با یکدیگر احترام بگذارند، با هم گفت و گو کنند و به مسئولیت های انسانی خود توجه کنند. این بر عهده آموزش وپروش دموکراتیک است.  ما سه مدل را می توانیم معرفی کنیم:

مدل اول، مدل آموزش و پرورش غیردولتی است که اساساْ در بطن جامعه مدنی و در محله به وجود آمده. مثلاْ در کشورهای اسکاندیناوی، آموزش و پرورش برای محله است و مدرسه، ادامه محله و اجتماع است. ابتکارات از طریق محله و Community ها وارد مدرسه می شود.
مدل دوم، مدل آموزش و پرورش دولتی است که در کشورهایی مانند چین و روسیه وجود دارد.

اما مدل ایران چیست؟ من فکر می کنم مدل ایران، «کنشگران تحول خواه، جامعه به علاوه بهبود گرایان دولتی» است.

مدل، منطق و تاریخ ایران این است که باید کنشگران تحول خواه حرفه ای، تربیتی، اجتماعی، فکری و مدنی و NGO ها جلو بیایند و از طرفی در خود دولت هم معمولا بهبودگرایان عقل گرا بودند که به این کنشگران کمک کرده اند.

من نسل های کنشگران تعلیم و تربیت نوآور را در ایران پس از یک استقرای تاریخی که حاصل مطالعات شخصی ام هست  این طور در نه نسل تصور کرده ام:

الف. طی دهه های 1200
1.    نسل امیر کبیر 1230  دارالفنون
2.    نسل رشدیه 1266  ،  جنبش مدرسه سازی ملی
3.    نسل احتشام السلطنه ،1286    ،  آموزش فنی وحرفه ای
4.    نسل کمال الملک ، آموزش هنر  و مدرسه صنایع مستظرفه 1295
5.    نسل ابوالحسن فروغی    جنبش تربیت معلم  1298-1297
ب. طی دهه های 1300
6.    نسل عبدالعظیم قریب  تدوین دستور زبان فارسی  (دوره مشروطه وپهلوی اول)
7.    نسل باغچه بان 1303   جنبش کودکستانی ومدارس مختلط وناشنوایان
8.    نسل هوشیار –رهنما –میرهادی   جنبش  نهادسازی آموزش وادبیات کودک  در دهه 30 وچهل
9.    نسل بهمن بیگی  جنبش آموزش عشایری در دهه 30
نسل اول؛ نسل امیر کبیر است. امیر کبیر بخشی از دولت است که از تحول خواهی جامعه حمایت می کند (۱۶۵ سال قبل)
نسل دوم؛ نسل رشدیه است که از  1266   جنبش مدرسه سازی ملی راه انداخت. رشدیه فقط هفت بار در تبریز مدرسه درست کرد، ریختند و خراب کردند بعد رفت مشهد و بعد از آن تهران و... . پس این کنشگران واقعاْ کار کرده اند. وقتی بررسی می کنم می بینیم رشدیه با کمک و حمایت دولتی های بهبودخواه کارش را انجام داد. مثلاْ امین الدوله حمایت می کرد اما کسانی هم در دولت عوام را تحریک می کردند و مخالفت می کردند و حتی یک بار یک انسان آن جا به قتل رسید. تخته سیاه و آموزش الفبا همه مربوط به این دوره است.

نسل سوم؛ نسل احتشام السلطنه است   که  آغازگر آموزش فنی وحرفه ای بود با تأسیس نخست مدرسه ایران وآلمان در 1286 .  تجدید فعالیت این نهاد  در دوره جدید 1299 تا 1303 بود وبعد از آن به صورت هنرستان فنی تهران ، و سال های سی نیز پایه ای شد برای تأسیس مهندسی عملی  پلی تکنیک، علم و صنعت، تکنیکوم توسط حبیب نفیسی.

بعد نسل کمال الملک و ابوالحسن فروغی وقریب است تا می رسد به نسل جبار باغچه بان است  که در ۱۳۰۳  برای اولین بار در این سرزمین برای ناشنوایان مدرسه درست کرد. کسانی که ناشنوا هستند بخت آموزش داشته باشد. او همان عسکرزاده بود که چون برای اولین بار «باغ کودک» را در این سرزمین تأسیس کرد که در آن کودکستان، باغ بچه ها بازی کنند و یاد بگیرند، زندگی کنند و زیستن با دیگران، حل مسأله و... را یاد بگیرد. باغچه بان مدارس مختلف و مکتب نسوان ایجاد کرد و بعد به شیراز آمد و بعد هم تبریز. در کنار موفقیت باغچه بان باید فیوضات را هم دید فیوضات در تبریز مدیر فرهنگ است و حمایت می کند تا باغچه بان کارش را انجام دهد ولی بعد که میرحسینی می آید حمایت نمی کند و باغچه بان مجبور می شود جای دیگری برود.

نسل های بعدی ؛ نسل دکتر هوشیار، آذر رهنما و توران میرهادی هستند که از دهه سی و چهل به عالم تعلیم و تربیت آمدند و به دوران کودکی توجه ویژه ای کردند. همین طور این نسل ادامه دارد.

و نیز نسل بهمن بیگی است که در سال ۱۳۳۲ مبتکر مدرسه عشایری می شود. تعلیم و تربیت نیاز به کنشگرانی دارد که دائماْ نوآوری کنند و به نیازهای نوپدید پاسخ دهند و خلاقیت های تازه ای نشان دهند. هرجا که لایه هایی از حکومت که به فکر سرزمین هستند و عقل گرا و تحول خواه هستند و مسئولیت های مدیریتی خود را می شناسند در کنار این نوگرایان تربیتی هم افزایی ایجاد می کنند.

خلاصه عرض بنده این است که به ابتکارات و ابداعات و خلاقیت های مدیریتی و تعلیم و تربیتی نیاز داریم. از این ابتکارات کنشگران جریان موثر تعلیم و تربیت می تواند اتفاق افتد. لازمه این جریان، تقویت نهادهای تخصصی، غیردولتی و مدنی و شناسایی و تقویت ظرفیت های محلی است. ما باید به یک تعلیم و تربیت موثر برسیم نه تعلیم و ترییت کارکردگرایانه ای که ارزش افزوده برای اجتماع ندارد. چنین تعلیم و تربیتی اگر روی مسیر خودش قرار بگیرد و از این بوروکراسی دولتی آزاد شود به دامان جامعه واجتماع محله ای برگردد و شکل حرفه ای و تخصصی بگیرد، می تواند در خلقیات ایرانی موثر باشد و می تواند از پس بسیاری مسائل ایران برآید و در اصلاح شخصیت ملی موثر باشد.

 نی نواز با نی نواختن، نی نواز می شود، معمار با ساختن، معمار می شود و انسان ها هم با زندگی در کلاس ها با زیستن با همه و از طریق گفت و شنودها و حل مساله و بازی و مشارکت در مدرسه و همکاری های بین اولیا و معلمان، اجتماعات یادگیری که خود بچه ها ایجاد می کنند و یاد می گیرند که خودشان را به ارزیابی بگذارند و با تسهیم کردن کارهای جمعی، استعدادهای خودشان را پیدا می کنند و در واقع یک نسل سازنده می شوند.

اینها جز از طریق کنش های خودمان اتفاق نمی افتد البته مسلماْ اگر چنین شبکه هایی شکل بگیرد و به تعبیر عطار؛ سی مرغ سلوک کنند وسیمرغ بشوند.

خویش را دیدند سیمرغ تمام                       بود خود سیمرغ، سی مرغ تمام

در واقع اگر این تعلیم و تربیت های متن جامعه ،  مجمعی بکنند و شبکه ای ایجاد کنند  و ارتباطاتی در سطح زیرین مسایل برقرار کنند، می توانند از پس بسیاری مسایل این سرزمین برآیند. چنانکه فرید الدین عطار گفت: مجمعی کردند مرغان جهان

ارسال به دوستان