۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۴۸۵۵۹
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۶ - ۲۱-۰۴-۱۳۹۶
کد ۵۴۸۵۵۹
انتشار: ۱۴:۱۶ - ۲۱-۰۴-۱۳۹۶

فرح‌بخشیِ کتاب

تا هفته پیش می‌پنداشتم فروشگاه کتاب‌فروشی هم که در در دست مرمت بود، مثل پارچه فروشی که دیگر نیست یا کافه آن سوتر، دارد بانک می‌شود و هر روز افسوس می‌خوردم...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- همواره به همکاران توصیه می‌کنم حتی‌المقدور در یادداشت‌های خود کمتر خاطره بنویسند و بیشتر روایت کنند تا مخاطب حضور نویسنده را حس نکند مگر آن که حاصل مشاهدۀ خود او یا تجربۀ زیسته باشد و استناد به آن خاطره برای ملموس‌تر کردن داستان ضروری به نظر رسد.

 حس تلخ من به تغییر نام یکی از قدیمی‌ترین میدان‌های منطقه یوسف‌آباد تهران که استفاده پارک‌گونه هم ازآن صورت می‌پذیرد یکی از همین «مگر»‌هاست چون ناگهان چشم گشودیم و دیدیم نام میدان «فرح‌بخش» به «سلماس» تغییر یافته که هر چند نام شهری از این سرزمین است و دوستِ سلماسی هم دارم اما توجیهی نیافتم جز آن که بخش اول نام به صرافت تغییر انداخته باشد حال آن‌که "فرح‌بخش" هیچ ربطی به نام فرح اعم از دیبا یا غیر دیبا ندارد که اگر داشت همان اوایل انقلاب باید تغییر می کرد نه آن‌که دهه‌ها بماند و بپاید.

 داستان این میدان اما فقط تغییر نام نیست. گرداگرد آن را فروشگاه‌های بزرگی تشکیل داده بودند ولی اغلب به مرور تبدیل به بانک شدند. به گونه‌ای که دورادور کمتر میدانی این تنوع از انواع بانک‌ها دیده می‌شود! و به همین خاطر حالا در قدم زدن‌های عصرگاهی یا توقفی در بوستان کوچک ولی فرح‌بخش، نه با فروشگاه‌های متنوع که با بانک‌های بسته رو‌به‌رویی.

  این اشارات اما به خاطر بیان نوستالژی شخصی در رسانۀ عمومی یا انتقاد از اصرار بر دیده شدن بانک‌ها در دوران بانک‌داری الکترونیک و امکان فعالیت در هر مکان دیگر نیست.

  به این سبب است که تا هفته پیش می‌پنداشتم فروشگاه کتاب‌فروشی هم که در در دست مرمت بود، مثل پارچه فروشی که دیگر نیست یا کافه آن سوتر، دارد بانک می‌شود و هر روز افسوس می‌خوردم. هم به خاطر بازار کتاب و هم تبدیل فروشگاه‌ها به بانک اما دیشب با منظره‌ای روبه رو شدم که سراپا مشعوفم کرد. هنگامی که در پایان بازسازی تابلو را برافراشتند: کتاب‌فروشی فرح‌بخش. اگرچه از مساحت آن کاسته شده اما کتاب‌سرا نه بانک شده نه کباب‌سرا!

بدین ترتیب نام فرح‌بخش را دوباره می توان دید و خاطره تازه کرد. چه کنیم که اغلب مدیران شهری خاطرات مستقیم از این شهر ندارند تا به جان نام ها نیفتند. از این رو باید گفت کار و کسبش پر رونق باد و کاش به مردمان بیگانه با کتاب یکی یادآور شود تنها یک بار زندگی می‌کنید اما با هر رُمان یک زندگی دیگر را هم تجربه می‌کنید! غرق در واقعیت‌های تحمیلی هستید اما با یک کتاب شعر به دنیای خیال سفر می‌کنید. ایدیولوژی‌ها پاسخ‌های از پیش آماده دارند اما با کتاب از سؤال هم می‌توانید لذت ببرید.

  اصلا کتاب هم نمی‌خوانید، نخوانید. گاهی خریدن و کمی تورق هم فرح‌بخش است.خاصه با این کاغذهای بالکی. می‌گویید عصر کاغذ به سر آمده و مثل همین نوشته در این فضا می‌خوانید. نه! این خواندن به کار نوشته‌هایی از این دست می‌آید و کتاب با کاغذ، دیگر است.
ارسال به دوستان