عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ عاشق زندگی بود و میگفت حاضر است کاری از او نماند، اما خودش زنده باشد. خودش نماند و کارهایش ماند. همانطور که میدانست، ترجیحش جایی در دنیای واقعیت نداشت. دو سال از ۱۴ تیرماه ۱۳۹۵ گذشته و فیلمساز بزرگ ایران دیگر در میان ما نیست.
عباس کیارستمی عاشق زندگی بود. فیلمسازی که با نگاه خاصش به زندگی، تحسین منتقدان و فیلمسازان جهان را برانگیخت، اما در سالهای اوج خود در ایران زیاد موردتوجه قرار نگرفت. در نگاه اول، فیلمهای او ساده و آساناند. یک دوربین رو به دریا یا رو به کودکانی که از آنها سئوال میشود، تمام آن چیزی بود که میتوانست کیارستمی را به قله فیلمسازی جهان برساند. فیلمهایی ساده اما هوشمندانه و سخت.
کیارستمی در فیلمهایش طوری به واقعیت رجوع میکرد که دیگر نه واقعیت بودند و نه دروغ؛ داستانها و روایتهای او بود. دوربین کیارستمی فیلم مستند را شبیهسازی میکرد تا مخاطب را در دنیای فیلم غرق کند. او مستند نمیساخت، داستانی را میگفت که خود میخواست. صحنه را همانطور میچید که برای فیلمش لازم بود. خرابیهای زلزله را در قاب دوربین گذاشت و ما را مبهوت عشق مرد جوانی کرد که عاشق شده و زلزله را فرصت ازدواج دانسته.
عباس کیارستمی با آن عینک دودی همیشگیاش بر صورت که بهخاطر مشکل مردمک چشمش میزد، چهرهای جهانی بود. هنرمندی که فیلمهایش همیشه در صدر بهترین فیلمهای سال یا قرن مینشست. برای همین هم خبر وخامت حال او در بیمارستان جم تهران در فروردین سال ۹۵، بسیاری را نگران کرد. بیماری روده او به خونریزی داخلی و عفونت پیشرفته تبدیل شد و او را کمکم از پا انداخت؛ پس تصمیم تازهای گرفت.
کیارستمی با دلخوری از پزشکان معالجش در تهران، برای ادامه بهبودی خود به فرانسه رفت و دیگر برنگشت. او از یک چیز متنفر بود، اینکه به دلیل پزشکی بمیرد، و همین هم به سرش آمد. او در پاریس درگذشت؛ مرگی که به گفته فرزندش بهمن کیارستمی، به دلیل خطا و سهلانگاری کادر پزشکی او بود. پیگیری پرونده این خطای پزشکی دو سال طول کشید. تا تیرماه همین امسال که سازمان نظام پزشکی اعلام کرده نهایتا یک توبیخ کتبی در پرونده پزشک جراح او احمد میر ثبت میشود.
کیارستمی ترجیح میداد به جای آثارش، خودش توان ادامه زندگی داشته باشد اما نتوانست حتی فیلم آخر خود «عشق» را در چین کلید بزند. در پاریس، پایتخت کشوری که او را جهانی کرد، عکسهایش را به رود سن سپردند و در تهران، جایی که وقتی نخل طلای کن را گرفت، مجبور شد پنهانی از فرودگاه به خانه برود، به یادش مراسم گرفتند. حالا کیارستمی برای همه عزیز شده؛ حتی آنها که آثارش را دمدستی و معمولی میدانستند.