۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۴۵۷۴۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۷ - ۰۲-۰۴-۱۴۰۱
کد ۸۴۵۷۴۰
انتشار: ۱۰:۳۷ - ۰۲-۰۴-۱۴۰۱

پشت صحنه خلق «آمدم ای شاه، پناهم بده»/ مرحوم کریمخانی چگونه یکی از تأثیرگذارترین آثار مداحی ایران را رقم زد؟

پشت صحنه خلق «آمدم ای شاه، پناهم بده»/ مرحوم کریمخانی چگونه یکی از تأثیرگذارترین آثار مداحی ایران را رقم زد؟
صدای استاد کریمخانی، خیلی زود نزد آشنایانِ با صوت و لحن و موسیقی‌دانانِ بزرگ ایران، شناخته و محبوب شد؛ آن‌قدر که همایون شجریان چند سال بعد، در 1397، در آلبوم «ایران من»، قطعه «من کجا، باران کجا» را بر اساس آوازی از استاد کریمخانی تنظیم و به او تقدیم کرد.

خراسان نوشت: نخستین‌بار سال 1385 بود که صدای دلنشین او به گوشم خورد؛ در صحنه‌ای از سریال «سال‌های برف و بنفشه» که در قسمتی از آن، ماجرای قتل‌عام کفن‌پوشان ورامین در جریان قیام 15 خرداد سال 1342 به تصویر کشیده شد.

صدای مداحی استاد محمدعلی کریمخانی، با شعر معروف «مستان همه افتاده و ساقی نمانده»، چنان روی تصاویر مربوط به پیکر شهدا نشسته بود و چنان دل را تکان می‌داد که آن را ضبط کردم و بارها شنیدم؛ بعدها فهمیدم که نه فقط من، بلکه بسیاری از مردم این دیار و دلدادگان اهل‌بیت(ع)، با شنیدن صدای او، منقلب می‌شوند و اشک می‌ریزند.

استاد محمدعلی کریمخانی، بعدها با مداحی‌های پرجذبه‌تری در حافظه مردم ماندگار شد؛ «من آمدم ای خدا»، «ای نازنین برادرم»، «من که غلتان به خون روی زمینم»، «دارم سودای حسین» و شاه‌بیت این غزل، قطعه «آمدم ای شاه، پناهم بده». او در میان ناباوری دوستان و علاقه‌مندانش، در آستانه روز مخصوص زیارتی ثامن‌الحجج(ع)، دارفانی را وداع گفت و به دیدار معبود شتافت.

آرزویی که برآورده شد

زنده‌یاد، مرحوم استاد محمدعلی کریمخانی، زاده سال 1329 در روستای «نرجه» از توابع شهرستانِ تاکستان بود؛ ناحیه‌ای که امروزه بخشی از استان قزوین است و مردمان خونگرمش، تُرک‌زبان هستند. استاد، مداحی را از کودکی آغاز کرد؛ معلم قرآن دبستانش مشوق او در این مسیر بود. خودش در جایی گفته‌است: «از کودکی قرآن می‌خواندم و مداحی می‌کردم.

در واقع، معلم قرآن دبستانم، مشوّق اصلی‌ام برای خواندن بود. در هر هیئت و محفلی هم که می‌خواندم، همه تشویقم می‌کردند و می‌گفتند: صدای این جوان خوب است.» خوب بودن صدا فقط یک بهانه بود؛ محمدعلی کریمخانی می‌خواست خادم اهل‌بیت(ع) باشد، مخصوصاً علاقه ویژه‌ای به امام رضا(ع) داشت.

14 ساله بود که در سفری به مشهد، از آقا خواست که او را در این مسیر یاری کند و با عنایتش، دست وی را بگیرد؛ همان‌جا بود که یک آرزو هم کرد: «به حضرت عرض کردم: می‌شود عنایتی کنی تا مدحی بخوانم یا اذانی بگویم در حَرَمَت که ماندگار شود؟» و امام رضا(ع)، سال‌ها بعد، حاجتش را داد؛ فکر نمی‌کنم کسی در میان ما باشد که مداحی «آمدم ای شاه پناهم بده» را بشنود و از سر شوق، اشک بر گونه‌هایش روان نشود.

عیار والای هنری

با وجود آن‌که صدای استاد کریمخانی، صدایی خاص و ویژه بود، اما بزرگانِ هنر و هنرشناسان نامی خیلی دیر او را شناختند؛ شاید دلیل اصلی این دیر شناختن، آن بود که کریمخانی اصولاً میلی به شهرت نداشت.

نخستین بار، محمد اصفهانی او را به رادیو برد؛ نزد زنده‌یاد حسین صبحدل که در عرصه تولید موسیقی و نغمات مذهبی، ید طولایی داشت. محمد اصفهانی در این‌باره می‌گوید: «راجع به این هنرمند با صبحدل صحبت کردم و قرار شد او از کریمخانی تست بگیرد. این آزمون در سبزه‌میدان ارگ و در یک جای دنج انجام شد و او دو بیتی را برای صبحدل خواند، در حالی که ساعت 10 صبح بود و صبح خواندن برای خواننده کار بسیار سختی است.

اما هنگامی که صبحدل همان نیم بیت اول را با صدایش شنید، گفت: کافیه! برویم استودیو.»

صدای استاد کریمخانی، خیلی زود نزد آشنایانِ با صوت و لحن و موسیقی‌دانانِ بزرگ ایران، شناخته و محبوب شد؛ آن‌قدر که همایون شجریان چند سال بعد، در 1397، در آلبوم «ایران من»، قطعه «من کجا، باران کجا» را بر اساس آوازی از استاد کریمخانی تنظیم و به او تقدیم کرد.

همایون شجریان در جلسه رونمایی از این آلبوم، در 24 مرداد 1397، به ذکر خاطره مشترک محمد اصفهانی و پدرش، زنده‌یاد استاد محمدرضا شجریان درباره استاد کریمخانی پرداخت و گفت: «من آواز «من کجا، باران کجا» را بر اساس آواز استاد کریمخانی تنظیم کردم. چند سال قبل که صدای او را شنیدم، مبهوت شدم و کارهای او را دنبال و آوازی را طراحی کردم بر اساس قواعدی که ایشان آواز خود را خوانده بودند.

در ادامه استاد محمد اصفهانی وقتی ارادت من را متوجه شدند، خاطره‌ای تعریف کردند از سال‌ها قبل که در شرکت ما، همراه با استاد کریمخانی ملاقاتی با پدرم داشتند. پدر، استاد کریمخانی را نمی‌شناختند. [اما می‌گفتند:] وقتی او می‌خوانْد، تمام شیشه‌های اتاق می‌لرزید. پدر می‌گفتند در سبک اوج‌خوانی، باید شکلی باشد که شنونده احساس ضعف نکند و این در صدای کریمخانی مشهود است.»

روح حاکم بر آثار استاد کریمخانی

با این حال، استاد کریمخانی دغدغه موسیقی نداشت، نه این‌که نسبت به آن بی‌تفاوت باشد؛ اما وظیفه اصلی خودش را مداحی می‌دانست؛ همیشه می‌گفت: «گریه مردم برای امام رضا(ع)، بهترین ثمره زندگی من است».

محمد اصفهانی در مراسم رونمایی از آلبوم «ساقی سرمست» (22 آبان 1391)، کار مشترک استاد کریمخانی و آریا عظیمی‌نژاد، با محتوای سوگواری شهیدان کربلا، به این دغدغه استاد اشاره کرده و گفته‌است: «او همیشه از کار با موسیقی نگران بود و می‌گفت: من مداح اهل‌بیت(ع) هستم و با موسیقی نمی‌دانم چه کار کنم؟»

استاد کریمخانی به فضایی وارد نمی‌شد که در آن، رد و نشانی از محبت به اهل‌بیت(ع) و به طور کلی، فضای مذهبی وجود نداشته‌باشد؛ او پیونددهنده راستین دین و هنر بود.

در کارهایی که انجام می‌داد، همیشه این اصل را لحاظ می‌کرد که بدون برقراری پیوند و ارتباط قلبی با اهل‌بیت(ع)، نمی‌تواند حق مطلب را درست ادا کند.

روایتِ شگفتِ تولدِ «آمدم ای شاه، پناهم بده»

استاد در جایی، ضمن یادآوری خاطرات ساخت آلبوم «ساقی سرمست»، گفته‌است: «ساقی سرمست سه سال طول کشید تا ما بخوانیمش. 12 قطعه پنج، شش دقیقه‌ای است و برایش خیلی زحمت کشیدیم.

باور کنید من ‌می‌خواندم و می‌آمدم خانه، آریا [عظیمی‌نژاد، آهنگ‌ساز آلبوم] زنگ می‌زد، می‌گفت آقای کریمخانی یک تُک پا بیایید، این جایش ایراد دارد و دوباره از سر می‌خواندم. من یک قطعه «السلام‌علیک یا علی‌ابن موسی‌الرضا» را 36 دفعه خواندم و یک دانه‌اش را برداشت.»

آشنایی استاد کریمخانی و عظیمی‌نژاد، به واسطه دوستی مشترک با محمد اصفهانی رقم خورد و شکوهمندترین کار استاد کریمخانی، یعنی قطعه «آمدم ای شاه، پناهم بده»، با شعر زیبا و تأثیرگذار زنده‌یاد استاد حبیب‌ا... چایچیان، حاصل همین آشنایی ‌است.

روایت ساخت این‌ قطعه هم، مانند اثرش شگفت‌انگیز ‌است. آریا عظیمی‌نژاد می‌گوید: «اول آقای کریمخانی خواند. خُب، نگرفت. اصلاً یک جوری شد که ما داشتیم ضبط را تعطیل می‌کردیم. کار درست درنمی‌آمد. کریمخانی حالِ خوبی نداشت. خیلی ناراحت شد.

من برای این‌که کمی آرام شود، برایش چای آوردم و گفتم: مهم نیست؛ گاهی پیش می‌آید و اصلاً کار هنری همین است دیگر، گاهی نمی‌شود. کریمخانی این حرف را که شنید، شروع کرد به گریه‌کردن و گفت: یعنی من این‌قدر لایق نبودم که یک کار برای ارباب بخوانم؟ فضای عجیبی درست شد. سکوت برای مدتی بین ما حاکم بود.

چای را که خوردیم، ناگهان به من گفت: دوباره بخوانم؟ گفتم: بخوان! و خواند، آن هم چه خواندنی؛ اصلاً باورم نمی‌شد. دیگر به قطعه دست نزدم. وقتی تمام شد، کریمخانی را نشاندم و برای خودش پخش کردم و او در تمام مدت، به پهنای صورتش اشک می‌ریخت.»

ارسال به دوستان