۳۰ شهريور ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۷۴۴۱۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۱:۴۲ - ۲۶-۱۰-۱۴۰۱
کد ۸۷۴۴۱۱
انتشار: ۰۱:۴۲ - ۲۶-۱۰-۱۴۰۱

امروز با مولانا : بشنو از نی چون حکایت می‌کند

امروز با مولانا : بشنو از نی چون حکایت می‌کند
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی و مولانا شاعر بزرگ قرن هفتم (متولد 604 هجری قمری در بلخ - متوفای 672 هجری قمری در قونیه) است که شهرتی جهانی دارد و بسیاری ایران را با او شناخته اند.

بشنو از نی چون حکایت می‌کند
از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد

نی حریف هر که از یاری برید
پرده‌هایش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید و السلام

بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت‌های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا

با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

هر که او از هم‌زبانی شد جدا
بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا

چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت

جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای
زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای

چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس

عشق خواهد کاین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود

آینه‌ت دانی چرا غمّاز* نیست
زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست 

*غمّاز: خبرچین ، نامحرم

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۷ - ۱۴۰۱/۱۰/۲۶
0
0
به به.....
جانا حضرت مولانا.....
دست مریزاد سایت محترم عصرایران.....
کدام دستگاه‌ ها از تعطیلی پنجشنبه‌ ها مستثنی شدند؟ سید حسن خمینی: بیخود می‌گوییم دعوای مذهبی داریم؛ دعوا برای خودمان‌ است! امام اگر توفیق داشت، به خاطر این است که پا روی نفس خودش گذاشت شهدای نوار غزه به ۴۱ هزار و ۲۷۲ نفر رسید احتمال وقوع سیلاب در ۵ استان شهادت عضو کتائب حزب‌الله عراق در سوریه ساخت مجسمه رئیسی در اهواز خبرساز شد (+عکس) راه اندازی مرکز مصرف قانونی مواد مخدر در بلژیک / تلاش برای کاهش مصرف مواد در خیابان کشف یک گروه خونی جدید بعد از ۵۰ سال انجام عمل جراحی روی چشم سفیر ایران در بیروت / همسر سفیر: شایعات درباره بینایی آقای امانی کذب است / مشکل حادی وجود ندارند علم الهدی : نمی‌شود کشف حجاب آزاد شود عراقچی : در تماس با وزیر خارجه لبنان قویاً تروریسم اسرائیلی را محکوم کردم رئیس دفتر رهبری درباره ترور هنیه : انتظار می‌رود به زودی جواب این حرکت داده شود عیادت پزشکیان از مجروحان لبنان در بیمارستان فارابی این زن پشت پرده انفجار پیجر در لبنان بوده است؟ عیادت سخنگوی دولت از سفیر ایران در بیروت