۰۷ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۱۹۰۲۷
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۵ - ۲۸-۰۸-۱۴۰۲
کد ۹۱۹۰۲۷
انتشار: ۱۱:۰۵ - ۲۸-۰۸-۱۴۰۲
در دو سال گذشته بیش‌ترین درگیری‌ها پس از پایان جنگ جهانی دوم رخ داده است

نه یک جنگ جهانی بلکه جهانی در حال جنگ

نه یک جنگ جهانی بلکه جهانی در حال جنگ
کاهش هژمونی ایالات متحده به رشد چند قطبی شدن دامن می‌زند و رقابت قدرت‌های بزرگ مطمئنا حمله روسیه و واکنش غرب را تغذیه کرده است. نتیجه این وضعیت آن است که دیگران در آتش متقابل قدرت بزرگ گرفتار می‌شوند یا خود به دنبال ایجاد آتش سوزی هستند. حتی اگر هیچ یک از این جنگ‌ها به سطح یک جنگ جهانی سوم نرسد به همان اندازه ویرانگر خواهند بود. ما نیازی به حضور در جنگ جهانی نداریم تا در جهان در حال جنگ باشیم.

تنها در دو سال اخیر تعداد شگفت انگیزی از درگیری‌های مسلحانه آغاز شده، تجدید شده و یا تشدید شده است. برخی از این درگیری‌ها منجمد شده بودند یعنی طرفین جنگ در طول سالیان متمادی درگیری مستقیم نداشتند. ب

رخی دیگر از درگیری‌ها مدت زمانی طولانی در حال جوشش بودند و در سطح پایین به طور متناوب ادامه داشتند. اکنون تمام آن درگیری‌ها فعال شده‌اند.

این فهرست نه تنها جنگ در غزه و اوکراین بلکه خصومت‌های بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان در قره باغ کوهستانی، اقدامات نظامی صربستان علیه کوزوو، جنگ در شرق کنگو، آشفتگی کامل در سودان و آتش بس شکننده در تیگری را نیز شامل می‌شوند.

به نظر می‌رسد اتیوپی در هر زمانی آماده در هم شکستن است. سوریه و یمن در این بازه زمانی کاملا آرام نبوده اند و باند‌های تبهکار و کارتل‌ها به طور مداوم دولت‌هایی، چون دولت هائیتی و مکزیک را مورد تهدید قرار می‌دهند. به تمام این منازعات چشم انداز وقوع یک جنگ بزرگ در شرق آسیا مانند حمله چین به جزیره تایوان را نیز بیافزایید.

به گزارش فرارو به نقل از آتلانتیک، برنامه داده‌های منازعات اوپسالا که از سال ۱۹۴۵ میلادی جنگ‌ها را در سطح جهانی رصد می‌کند از سال‌های ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ میلادی به عنوان پرمناقشه‌ترین سال‌های جهان از زمان پایان جنگ سرد یاد می‌کند.

"امینه جین محمد" قائم مقام دبیرکل سازمان ملل متحد در ژانویه ۲۰۲۳ میلادی پیش از وقوع بسیاری از منازعاتی که ذکر شد، زنگ خطر را به صدا درآورد و خاطر نشان ساخت که صلح در حال حاضر در سراسر جهان در معرض تهدیدی جدی قرار دارد. این آبشار منازعات باعث ایجاد یک پرسش واضح می‌شود: واقعا چرا چنین وضعیتی در حال رخ دادن است؟

سه نظریه می‌توانند به طور قابل قبولی این پدیده را توضیح دهند و اگر هر یک از آن‌ها و یا تمام آن نظریه‌ها نقش داشته باشند نتیجه آن نشان می‌دهد که منازعات احتمالا برای مدتی در آینده گسترش خواهند یافت.

توضیح اول مبتنی بر این استدلال است که این موج آبشاری درگیری در مقابل دید تماشاگران قرار دارد. "نسیم نیکلاس طالب" مقاله نویس و آماردان در کتابی تحت عنوان "فریفته تصادف" به دنبال یافتن توضیحی برای آن چه که ممکن است تصادفی باشد، اشاره کرده که مردم اکثرا و به راحتی از مشاهده تصادفی رخداد‌ها دچار فریب خوردگی می‌شوند.

موج درگیری‌های مسلحانه می‌تواند دقیقا چنین پدیده‌ای باشد که معنای عمیق تری را پنهان نمی‌کند. در واقع، نویسنده آن کتاب خود از پیروان جدی عدم قطعیت است که در زندگی حرفه‌ای شان در برابر فریب خوردن از رخداد‌های تصادفی و احساسات مربوط به آن مقاومت می‌کنند.

برای مثال، برخی از درگیری‌های منجمد، اخیرا شعله ور شده و یا خاموش شده بودند. به عبارت دیگر، از دید نسیم نیکلاس طالب حجم جنگ‌های امروزی را نباید چیزی بیش از مجموعه حوادث ناگوار دانست که ممکن است در هر زمانی تکرار یا بدتر شود.

اگرچه این نظریه ممکن است معقول باشد، اما اطمینان‌بخش نیست و به پیش بینی این که چه زمانی درگیری‌ها به وجود می‌آیند یا در نهایت تا چه ابعادی بزرگ خواهند شد کمکی نمی‌کند.

اگرچه تصادفات قطعا رخ می‌دهند. هجوم کنونی آن، اتفاقا در زمان تغییرات بزرگ در نظام بین الملل در حال رخ دادن است.

به نظر می‌رسد که دوران پکس امریکانا* به پایان رسیده و ایالات متحده دیگر آماده نظارت بر جهان نیست. البته این بدان معنا نیست که پکس امریکانا لزوما صلح آمیز بوده است. دهه ۱۹۹۰ میلادی به طور خاص بحث برانگیز بود. جنگ‌های داخلی در قاره‌های متعدد مانند جنگ‌های بزرگ در اروپا و آفریقا به وجود آمدند.

با این وجود، ایالات متحده تلاش کرد بسیاری از مناقشات بالقوه را حل و فصل و مهار کند: واشنگتن ائتلافی را برای بیرون راندن عراق تحت زمامداری صدام حسین از کویت رهبری کرد، روند اسلو را برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین تسهیل کرد، روابط بین کره شمالی و کره جنوبی را بهبود بخشید و مشوق‌هایی را برای رشد اقتصادی ارائه کرد.

عملیات حفظ صلح در سراسر جهان توسط امریکا حتی پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر و تهاجم امریکا به افغانستان توسط بسیاری در جامعه بین‌الملل مورد حمایت قرار گرفت تا یک رژیم منحرف را از بین ببرد و کشوری را که مدت‌ها مشکل داشت قادر به بازسازی سازد. در آن زمان جنگ تمام نشده بود، اما بشریت بیش از هر دوره دیگری به یافتن فرمولی برای صلح پایدار نزدیک شده بود.

در طول دهه‌های بعدی به نظر می‌رسید که ایالات متحده هم حسن نیت مورد نیاز برای حمایت از چنین تلاش‌هایی و هم ابزار‌های اجرای آن‌ها را از بین برد. ایالات متحده در اوایل دهه ۲۰۱۰ میلادی در دو جنگ شکست خورده گرفتار شد و از یک بحران مالی بهبود یافت.

صحنه جهان نیز با کاهش قدرت از قطب منفرد واشنگتن به چندین قدرت نوظهور تغییر کرده بود. همان طور که "جان کری" وزیر امور خارجه وقت در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۱۳ با نشریه "آتلانتیک" اظهار داشت: "ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که بیش‌تر شبیه قرون هجدهم و نوزدهم میلادی است و جهان چند قطبی که در آن چندین قدرت بزرگ برای برتری در صحنه جهانی به یکدیکر تلنگر می‌زنند ظرفیت بالقوه بروز درگیری‌های بزرگ و کوچک را در خود جای داده اند".

به طور خاص، چین به عنوان یک قدرت بزرگ ظاهر شده که به دنبال تاثیرگذاری بر نظام بین الملل با استفاده از جذابیت اقتصادی طرح "ابتکار عمل کمربند و جاده" و با بازنگری نظامی وضعیت موجود در منطقه خود است. روسیه از قدرت اقتصادی مشابه چین برخوردار نیست، اما آن کشور نیز به دنبال تسلط بر منطقه خود، تثبیت خود به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار جهانی و تجدید نظر در نظم بین المللی است.

این که روسیه یا چین هنوز در سطح اقتصادی یا نظامی با ایالات متحده همطراز نیستند اهمیت چندانی ندارد چرا که هر دو به اندازه کافی قوی هستند که نظم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده را با اعمال نفوذ احساسات تجدیدنظرطلبانه که با کشور‌های سراسر جنوب جهانی به اشتراک می‌گذارند به چالش بکشند.

همان طور که "هانا نوت" و "مایکل کیماژ" اخیرا در فارین افرز نوشتند قدرت‌های بزرگ که نیاز به رقابت و تبانی‌های مختلف با یکدیگر دارند اغلب به قدری پریشان می‌شوند که قدرت‌های متوسط، قدرت‌های کوچک و حتی بازیگران غیردولتی با هم برخورد می‌کنند و نتیجه آن است که حتی اگر قدرت‌های بزرگ از جنگ با یکدیگر اجتناب ورزند اقداماتشان می‌تواند به جنگ در نقاط دیگری دامن بزند.

چندقطبی شدن تنها تغییر سیستمیک پیش از موج کنونی درگیری‌ها نیست. با این وجود، سایر موارد از جمله تغییرات آب و هوایی و تاثیر پاندمی کووید به نظر می‌رسد به چند قطبی بودن اگر نه به عنوان یک علت بلکه به عنوان عاملی در ناکارآمدی واکنش جهانی و بنابراین وضعیت مارپیچ به سوی درگیری بیش‌تر اشاره دارند.

مشکلات جهانی نیاز به راه حل‌های مشارکتی دارند، اما زمانی که قدرت‌های بزرگ به جای همکاری و سهیم شدن انگیزه رقابت و انکار را داشته باشند همکاری ممکن است کاهش یابد.

با این وجود، فرض کنید که گسترش جنگ‌ها چند علت ندارد بلکه یک علت کاملا خاص دارد. این که وضعیت ناآرام فعلی به دلیل اقدامات روسیه و به طور خاص به سبب حمله به اوکراین و تصمیم برای ادامه جنگ از آن زمان به این سو بوده است.

جنگ در اوکراین بزرگترین جنگ در اروپا از زمان جنگ جهانی دوم و جنگی که قرار است پس از سال ۲۰۲۴ ادامه یابد توجه بازیگران بین المللی را به خود جلب کرده است به گونه‌ای که موقعیت‌های مناسب برای جلوگیری از تشدید بحران‌های دیگر پیش‌تر ذکر شده را از بین برده است.

این مورد مشابه حواس پرتی قدرت‌های بزرگ نیست که در آن قدرتمندترین دولت‌های جهان به سادگی روی بحران‌های نوظهور تمرکز نمی‌کنند. در عوض، قدرت‌های بزرگ فاقد ظرفیت دیپلماتیک و نظامی برای پاسخ به درگیری‌های فراتر از اوکراین هستند و سایر بازیگران نسبت به این موضوع به خوبی آگاهی دارند.

برای مثال، درگیری بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان را در نظر بگیرید. باکو پیش بینی کرد که روسیه یا مایل و یا قادر نخواهد بود که نیرو‌ها خود را به منطقه قره باغ کوهستانی بازگرداند و برای حفظ وضعیت موجود ارضی ارمنستان تلاشی انجام نخواهد داد.

قمار باکو درست از آب درآمد. اگرچه روسیه در کمک به پایان دادن به درگیری‌های پیشین رخ داده میان آن دو کشور نقش ایفا کرده بود، اما نسبت به اقدامات اخیر آذربایجان علیه متحد دیرینه خود ارمنستان پاسخی نداده است.

قوی‌ترین موضع گیری روسیه از سوی شخص "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه اتخاذ شد که تنها با کنایه گفته بود: "اگر ارمنستان خود قره باغ را به عنوان بخشی از جمهوری آذربایجان برسمیت می‌شناسد ما چه می‌توانیم بگوییم"؟

همچنین جنگ در غزه را در نظر بگیرید. با تمرکز منابع دیپلماتیک و نظامی قدرت‌های بزرگ بر روی جنگ اوکراین حماس فضای بین المللی را برای حمله به اسرائیل مناسب ارزیابی کرد.

"صالح العروری" معاون رئیس دفتر سیاسی حماس در ماه آوریل به صراحت در این باره گفته بود: "ایالات متحده با احساس اهمیت نبرد کنونی با روسیه بر سر نفوذ جهانی درصدد جلوگیری از بروز درگیری‌های دیگر و حفظ آرامش و ثبات جهانی تا پایان نبرد اوکراین است و این موضوع را در اولویت قرار می‌دهد. مسئولیت ما این است که از این فرصت استفاده کنیم و مقاومت خود را به شیوه‌ای واقعی و خطرناک تشدید کنیم که آرامش و ثباتی که آنان می‌خواهند را تهدید کند".

این سه توضیح یعنی تصادفی بودن، چند قطبی بودن و جنگ روسیه در اوکراین در تضاد و تقابل با یکدیگر قرار ندارند بلکه در هر صورت مرتبط با یکدیگر هستند، زیرا جنگ‌ها رخداد‌های پیچیده‌ای هستند. کاهش هژمونی ایالات‌متحده به رشد چند قطبی شدن دامن می‌زند و رقابت قدرت‌های بزرگ مطمئنا حمله روسیه و واکنش غرب را تغذیه کرده است.

نتیجه این وضعیت آن است که دیگران در آتش متقابل قدرت بزرگ گرفتار می‌شوند یا خود به دنبال ایجاد آتش سوزی هستند. حتی اگر هیچ یک از این جنگ‌ها به سطح یک جنگ جهانی سوم نرسد به همان اندازه ویرانگر خواهند بود. 

ما نیازی به حضور در جنگ جهانی نداریم تا در جهان در حال جنگ باشیم. جنگ‌ها از مدت‌ها پیش ویژگی ثابت سیستم بین المللی بودند، اما گسترده نبودند. به عبارت دیگر، جنگ همیشه در جایی رخ می‌داد، اما جنگ در همه جا رخ نمی‌داد. پویایی فوق می‌تواند این گرایش را تغییر دهد. شیوع جنگ و نه فقط تداوم آن اکنون می‌تواند آینده ما باشد.

 پکس امریکانا لفظی در خصوص مفهوم صلح نسبی در نیمکره غربی و پیش از آن در کل جهان در نتیجه برتری قدرت ایالات متحده آمریکا است که از میانه قرن بیستم آغاز شده و تاکنون ادامه یافته است.

برچسب ها: جنگ ، جنگ جهانی
ارسال به دوستان