اولین دختری که شروع به صحبت کرد، دانشجوی معماری ورودی سال ۱۴۰۰ و آخرین سال تحصیلیاش بود. او در طبقه اول بلوک ۲ ساکن بود؛ همان بلوکی که دچار حادثه شد: همه چی از صبح چهارشنبه شروع شد، البته بعضی از بچهها میگفتند از سهشنبه سرگیجه و حالت تهوع داشتند، اما ما به خاطر اینکه اتاقمان رو به حیاط است و روزها پنجره را باز میکنیم، خیلی درگیر نشدیم.
به گزارش ایران، مقابل ورودی کوی خوابگاه دختران دانشگاه شهید بهشتی که رسیدم چند پله پایین رفتم و وارد حیاط شدم، صبح جمعه اینجا غوغایی به پا بود. نقص فنی موتورخانه بلوک ۲ خوابگاه باعث مسمومیت ۴۴ دانشجوی دختر شده و درست در روز دانشجو به جای شرکت در مراسم جشن و شادی، روانه بیمارستان شده بودند.
به اتاقک نگهبانی خوابگاه که رسیدم نگاه چهار مرد به طرفم برگشت. وقتی خودم را معرفی کردم و گفتم برای پیگیری حادثه آمدهام، یکی از آنها گفت: «باید از قبل هماهنگ میکردی!» و برای ما که بارها این جمله را شنیدهایم یعنی اجازه نداری وارد شوی. من هم بلافاصله عقبگرد کردم و مقابل در ورودی منتظر ایستادم تا سوژههایم خودشان از راه برسند.
دقایقی بعد دختران دانشجو با چمدان و کیفهایی در دست از خوابگاه بیرون آمدند. انگار داشتند خوابگاه را ترک میکردند. آنقدر آماده حرف زدن از مشکلاتشان بودند که فقط یک سلام و چه خبر کافی بود تا سفره دلشان را برایم باز کنند.
البته در این گزارش به رسم امانت نامی از دانشجویانی که با ما درد دل کردند، نمیآوریم.
اولین دختری که شروع به صحبت کرد، دانشجوی معماری ورودی سال ۱۴۰۰ و آخرین سال تحصیلیاش بود. او در طبقه اول بلوک ۲ ساکن بود؛ همان بلوکی که دچار حادثه شد: «همه چی از صبح چهارشنبه شروع شد، البته بعضی از بچهها میگفتند از سهشنبه سرگیجه و حالت تهوع داشتند، اما ما به خاطر اینکه اتاقمان رو به حیاط است و روزها پنجره را باز میکنیم، خیلی درگیر نشدیم. صبح چهارشنبه احساس گیجی داشتم ولی با باز کردن پنجره حالم خوب شد.
پنجشنبه صبح که بیدار شدم، همان حس را داشتم ولی در خوابگاه نماندم و بیرون رفتم. صبح جمعه دوباره با همان حس گیجی بیدار شدم و در خواب و بیداری بودم که بلندگو اعلام کرد اتاقهایتان را ترک کنید، نشت گاز وجود دارد. سرگیجه هر لحظه بیشتر میشد، زمانی که به بیمارستان رسیدم و خواستم پذیرش شوم، دیگر نمیتوانستم روی پاهایم بایستم. ۵ ساعت تحت درمان بودم و علت مسمومیت با گاز Co اعلام شد.
یکی دیگر از دخترها میگوید: یک موتورخانه در زیرزمین است که دودکش این موتورخانه دچار نشتی شده بود. از آنجایی که دودکش روی پشت بام است، بچههای ساکن طبقات سوم و چهارم دچار مسمومیت بیشتری شدهاند.
پنجشنبه شب که به خوابگاه برگشتم، سرپرست خوابگاه را دیدم که مضطرب و نگران است و از دیدنش خیلی تعجب کردم. چون شبها سرپرستها نمیمانند و دانشجویان خوابگاه را اداره میکنند و این یکی از مشکلات و عیوب خوابگاه است. به این دلیل که دانشجویان کاری از دستشان برنمیآید و تنها میتوانند مشکلات را یادداشت کنند، درصورتی که گاهی اوقات مشکلات باید همان موقع برطرف شود.
او در پاسخ به این سؤالم که مشکلات خوابگاهتان چیست، میگوید: در مورد خوابگاه و مشکلاتش صحبت کردن حوصله میخواهد. مشکلات که خیلی داریم، خدمات درستی به بچهها ارائه نمیشود. البته منظورم نیروهای خدماتی نیستند چون اتفاقاً آنها بیآزارترینها هستند و خیلی هم کار میکنند، اما به عنوان مثال کیفیت غذاها واقعاً بد است. یکی دیگر از مشکلات، وضعیت سیستم گرمایشی است. یا آنقدر گرم است که حالمان بد میشود یا آنقدر سرد که سرما میخوریم.
ترس از گازگرفتگی دوباره
یکی از دانشجویان رشته جغرافیا میگوید: گازگرفتگی در بلوک ما نبود، خیلی از بچههای بلوک ۲ به اتاقهای ما یا دوستانشان رفتند و یکسریها نیز از خوابگاه برای مدت کوتاهی رفتند تا اوضاع بهتر شود. با اینکه آتشنشانی اعلام کرد که مشکل حل شده است، اما بچهها هنوز میترسند به اتاقهایشان بروند. هماتاقی خودم با اینکه دچار گاز گرفتگی نشده بود، ترسید و به شهرشان رفت.
بعد از شنیدن این خبر خانواده چند نفر از بچهها خودشان را به تهران رسانده بودند بعضی بچهها هم به شهرشان برگشتند اما بعضی از بچهها میخواهند شکایت کنند و امیدوارند رسیدگی شود.
اگر پنجره را باز نمیکردیم
دختر دیگری که دانشجوی علوم تربیتی است و ۲۰ سال دارد، میگوید: بلوک دو، پشت درختهاست و نمیتوانید از بیرون ببینید. اینجا ۶ بلوک داریم که هر کدام ۴ طبقه و حدود ۳۰۰ دانشجو در هر بلوک هستند. شب بود که متوجه بوی گاز شدیم. جالبی ماجرا اینجا بود که سرپرست بلوک با اینکه ساعت کاریاش ۸ صبح تا ۳ بعد از ظهر بود، اما آن موقع شب در بلوک حضور داشت.
شب به سرپرست گفتیم که بوی گاز میآید، او هم به دو نفر از نیروهای تجهیزات گفته بود اما انگار کاری نکرده بودند. با این حال ما گوشه پنجره را باز گذاشتیم که باعث جابهجایی هوا شد وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی برایمان میافتاد. ساعت ۸ صبح بلندگو اعلام کرد که اتاقها را خالی کنیم، حدود ۵۰ نفری بیهوش یا با سردرد و حالت تهوع روانه بیمارستان شدند.
تهدید سگهای ولگرد و انتظار در صف ونها
یکی دیگر از دانشجویان میگوید: بعد از حادثه روز جمعه رئیس دانشگاه و وزیر علوم به اینجا آمدند. بعد بقیه بچهها را در سالن ورزشی جمع کردند و تا ۱۰ شب به کسی اجازه نمیدادند که وارد خوابگاه شود تا اینکه آتشنشانی آمد و تأیید کرد که مشکلی نیست. او ادامه میدهد: یکی از مشکلات مهم ما، سگهای ولگردی هستند که اطراف خوابگاه میچرخند و خطر حمله به بچهها هست. از طرفی سرویس حمل و نقل عمومی خیلی کم است و مدام باید در صف انتظار ون بایستیم.