بحران آب در ایران فشار شدیدی بر اقتصاد کشاورزی وارد کرده است؛ خوزستان بهعنوان نمونهای بارز، نشان میدهد چگونه کاهش منابع آبی و شوری آب، نخلستانهای این منطقه را به مرز نابودی کشانده است. از ۶ میلیون نخل در دهه ۶۰، امروز تنها ۲ میلیون اصله باقی مانده و تولید خرما بهشدت کاهش یافته است.
به گزارش تجارت نیوز، این بحران نهتنها اقتصاد محلی را تضعیف کرده، بلکه به مهاجرت گسترده روستاییان و گسترش فقر و نابرابری اجتماعی دامن زده است. در این باره گفتوگویی با محمدرضا جعفری، پژوهشگر توسعه و محیط زیست، داشتهایم که در ادامه میخوانید.
*با توجه به موقعیت جغرافیایی و منابع آبی غنی خوزستان، چه سیاستها و اقدامات زیرساختی در طول تاریخ برای بهرهبرداری از این منابع و مقابله با چالشهای مرتبط با آن اتخاذ شده و این اقدامات چه تأثیری بر توسعه اقتصادی و اجتماعی منطقه داشته است؟
خوزستان محل تلاقی و روانی چندین رود بزرگ و مهم در کشور است که به پایابهایی مانند خلیجفارس، هورالعظیم و تالاب شادگان میریزد. این استان با داشتن سه درصد از مساحت کشور، بیش از ۴۵ درصد از آبهای سطحی کشور را در خود جای داده است. جلگه حاصل بهعنوان بزرگترین جلگه کشور، به سبب این روانی و تهنشینی رسوبات حاصلخیز ناشی از سیلاب، شکل گرفته و کشاورزی متنوعی را در مرکز و جنوب استان ممکن کرده است.
مطالعه آمایش سرزمین استان، حدود ۳۸ درصد اراضی خوزستان را مستعد کشت آبی میداند. امروزه ارزش افزوده کشاورزی در خوزستان، که غالباً شامل محصولات غیرباقی است، به همراه تولید محصولات استراتژیک که بار امنیت غذایی کشور را در شرایط تحریم، جنگ و ناکارآمدی بر دوش میکشد، آنقدر قابل توجه است که نیازمند توجه جدی حاکمیتی-سیاستی است.
در کنار این، کلانشهرهای تاریخی (به نسبت زمان خود) و شهرهای کوچکتری بهواسطه همین حاصلخیزی و امکاناتی که رودها و شاخابها از منظر صنعت، تولیدگری و تجارت، ترابری و امکان دفاعی-نظامی فراهم میکردهاند، شکل گرفته و برخی از آنها نیز نابود شدهاند. حیات اجتماعی و معیشتی در خوزستان بسیار به آب وابسته بوده است. جريان رودهای بزرگ در این منطقه ساختار زیربنایی سیاسی/اقتصادی متناظر با چنین جغرافیایی را شکل داده است و سیاستهای عمرانی کلان و زیربنایی در ایجاد تغییرات هدفمند در رودها و ساخت تأسیسات عظیم آبرسانی و آبیاری تأثیرگذار بوده است.
این سیاستها از یک سو با بهرهمندی از فناوریهای روزِ زمان و تأمین آب کافی برای زمینهای مرغوب جلگه خوزستان، به تولید مازاد اقتصادی از طریق تولید زراعی، تقویت بنیان اقتصادی، ایجاد رفاه، تولید ثروت و ذخیره اقتصادی برای استحکام قدرت محلی و فرامحلی پرداختهاند.
از سوی دیگر، ایجاد آبراهها و سازههای آبی نه تنها به ایجاد بنادر و شهرهای تجاری در مسیر منجر شده بلکه رونق تجاری و اقتصادی و تبادل فرهنگی را نیز تسهیل کرده است؛ این امر توان استراتژیک و نظامی حاکمیت وقت را در دسترسی به مناطق مختلف و تأمین امنیت مرزها و حوزهی اقتدار خود تقویت میکند.
سیاستهایی که در عصر اقتدار ساسانی پیش گرفته شد، شامل استفاده بهینه از وضعیت هیدرولوژیک خوزستان از طریق احداث سازههای کلان آبی بود که به تولید اقتصادی (وابسته به زراعت) کمک میکرد و منجر به ایجاد و تصاحب مازاد اقتصادی میشد؛ این سیاست هم نوعی سیاستگذاری اجتماعی بود و هم نوعی تحکیم اقتدار سیاسی در منطقهای استراتژیک.
در روی دیگر سکه، افول تمدنی در خوزستان در دورههای تاریخی مختلف نیز بسته به شرایط جغرافیایی و کارکرد نابهینه شبکههای آبیاری و آبرسانی بوده است. این وضعیت تحت تأثیر ضعف و قدرت حکمرانی در نگهداشت سازهها، سیلبندها و لایروبی مجراهای آبی قرار داشته است. چنانکه در دورههای مختلف اسلامی، چه به دلیل ضعف ساختاری حکومتها، چه به دلیل نزاعهای خاندانهای متعارض و درگیریها بر سر جانشینی و چه به اثر جنگها با دشمن بیرونی، با فرسودهشدن و از کار افتادن سازهها، افول شهرها اتفاق میافتاد.
شهر عسکرمکرم در دوره اسلامی در نزدیکی شوشتر امروزی در جوار رودخانه گرگر نمونهای از شهرهای نظامی است که بعداً به شهری تولیدی-تجاری و کشاورزی تحول مییابد؛ اما بر اثر کشاکشهای سیاسی و بیتوجهی عمرانی، در نهایت به زوال میرسد. تجربه تاریخی نشان میدهد خوزستان در منتهیالیه رودخانههای مهم و در جوار خلیجفارس به دلیل شرایط جغرافیایی نیازمند اجرای طرحهای کلان و اقدامات زیرساختی بزرگ برای غلبه بر بحرانها و مهمتر از آن استفاده از ظرفیتهای سرزمینی است.
درباره اقتصاد کشاورزی در خوزستان و بحران آب از وجوه مختلف میتوان به بررسی مساله پرداخت؛ اینکه ریشههای بحران آب در خوزستان در کجاست (ساخت سد، انتقال آب، گسترش کشاورزی و…)، یا پیوند آب با اقتصاد کشاورزی در کدام بخشها گسسته شده است (خشکیدگی زمین، کاهش حاصلخیزی، کمبود آب، کاهش محصول، افزایش نیاز به کود شیمیایی و…)، یا خود مساله کشاورزی از منظر آببری، الگوی کشت، بهرهوری و مواردی مانند این به چه شکل است و چه تاثیری بر بحران آب دارد. در این مورد گفتهها بسیار و مکرر بیان شده است. اگر به طور موردی به موضوع نخلستانها در مواجهه با بحران آبی بپردازیم، متوجه خواهیم شد که این مساله غالباً و عمدتاً، بهویژه در جنوب خوزستان، دستساز و غیرطبیعی است.
گفته میشود در حدود پنج تا هفت هزار سال پیش، نخل از میانرودان و خوزستان به نقاط دیگر منتقل شده است. نخل گیاهی مقاوم و پربار با محصولات متنوع طبیعی و دستساز (منبع اولیه صنایع دستی) و بدون دورریز است. همچنین نخل به لحاظ اکولوژیکی فضایی ایجاد میکند برای رشد و میانهکاری دیگر محصولات؛ از صیفیجات و مرکبات گرفته تا ذکر تاریخی کشت زیتون در منطقه. نخل درختی دیرزا و دیرپا است؛ پنج تا ۱۰ سال طول میکشد تا نخلی به ثمر نشیند و تا سه یا چهار دهه مثمر بماند.
بحران آب در اواخر دهه ۷۰، که به شور شدن آب اروند و بهمنشیر منجر شد، ناشی از کاهش دبی آب به دلیل ساخت سد در بالادست، انتقال و برداشت آب برای طرحهای متعدد نیشکر، از جمله طرحهای فارابی، میرزاکوچکخان، دعبل و امیرکبیر بود. این شرایط همچنین باعث پیشروی آب دریا به سمت اروند و بهمنشیر شد و در نهایت به مرگ و بهاصطلاح سوختگی نخلها در این منطقه انجامید.
فقدان طرح جامع جایگزینی برای نخیلات فرسوده و قدیمی که در جنگ آسیب دیدهاند، بر این بحران دامن زد. کاهش کیفیت آب ناشی از شوری و آلودگی به انواع پسابهای صنعتی، کشاورزی و کشتوصنعت نیشکر مستقر در منطقه، کیفیت محصول را نیز تحت تأثیر قرار داده است؛ به طوری که در مرحله تبدیل خارک به خرما وقفه ایجاد شده یا خرمای بیکیفیت و پژمرده تولید میشود که جز خوراک دام مصرفی ندارد.
در حالی که آستانه تحمل نخل شوری آب (EC) تا چهار هزار میکروموس است، بر اساس آمار سازمان آب و برق خوزستان، این میزان در محل تأمین آب نخلستانهای خرمشهر و آبادان، یعنی ایستگاههای پمپاژ مارد و طرهبخاخ، بین ۱۰ هزار تا ۲۴ هزار میکروموس و گاهی تا ۳۰ هزار نیز بوده است.
*چه عواملی منجر به تخریب نخلستانهای آبادان و خرمشهر شده و این تخریب چه پیامدهای اقتصادی و اجتماعیای برای مردم منطقه به همراه داشته است؟
پیش از این در آبادان و خرمشهر کانالهای متعدد آبی در طول تاریخ ساخته شده است که با پدیده جزر و مد آب، رودخانههای کارون، اروند و بهمنشیر را به نخلستانهای مجاور هدایت میکرد. این کانالهای جذاب، از طرفی محل ساخت خانه و استقرار لنجها هم بوده است.
آنچه بر کارون از ابتدا تا نخلستانهای جنوب خوزستان، از سد و انتقال تا برداشت برای نیشکر و کشاورزی بالادست رفته است، منجر به کاهش دبی و آورد و شور شدن آب، کانالهای مذکور را از حیز انتفاع خارج کرده و نخلها را در معرض آب شور یا بیآبی قرار داده است.
بنا بر آمار از ۶ میلیون نخل آبادان در زمان جنگ به ۲ میلیون نخل رسیدهایم. هر مشاهدهگری که به مناطق اروندکنار و چوئبده در آبادان برود با منظره دهشتناک و غمانگیز نخلهای بیسر و سوخته مواجه میشود. این مساله باعث شد تولید محصولی که در سالهای نرمال بیش از ۱۰۰ هزار تن خرما فقط در آبادان بوده است، در این سالها کاهش قابل ملاحظهای را تجربه کند که ضرر زیادی برای نخلدار به همراه دارد.
از سوی دیگر نبود بازار مناسب، فقدان طرحهای صنعتی جانبی برای تولید و عرضه صنایع دستی منبعث از نخل، بستهبندی مناسب و صنایع فرآوری و تبدیلی مبتنی بر خرما بهمنظور ارتقا در زنجیره ارزش کالایی، قیمتگذاری بیتوجه به واقعیت از سوی ذینفوذان اتحادیه خشکبار، گرانشدن آب عرضهشده و نیز حضور دلالان باعث شده اقتصاد نخل با بحران مواجه شده، برداشت محصولی که مراقبت بالایی نیاز دارد بهصرفه نباشد و بسیاری را بر آن دارد تا از برداشت خرما دست بکشند و ترک دیار کنند.
با از بین رفتن این تعداد نخل همراه با عوارض جنگ طولانیمدت التیامنیافته، معیشت مردمان محلی متزلزل شده و ساختار کشاورزی پایدار و بومی منطقه بههمریخته و نابود شده است. پیامد بیواسطهی این وضعیت گسترش فقر و بیکاری و مهاجرت است. مهاجرت به نواحی صنعتی مانند عسلویه یا فلات مرکزی و صنایع فولادش، به کارگریِ ارزان و غریبی و حاشیهنشینی.
این مسالهای حیاتی است چراکه بسیاری از روستاها را از سکنه فعال خالی کرده، به بحث مهاجرت بهویژه در منطقه شادگان که جمعیت روستانشین از شهر بیشتر است دامن زده است و شکاف روستا و شهر و حاشیهنشینی را موجب شده است. در واقع این مهاجران اغلب در بخشهای غیررسمی اقتصاد شاغل میشوند، درآمد مکفی ندارند و مجبور به سکونت در سکونتگاههای بیکیفیت میشوند یا در روند پرولتاریزه کردن جمعیت، از زمین و ابزار تولید خود کنده شده، به عنوان کارگر ارزان وارد صنایع مخرب ناشی از توسعه ناموزونی که نابرابری طبقاتی/اجتماعی بههمراه دارد مانند نفت و فولاد و پتروشیمی میشوند.
تشکیل تعاونیهای تولید و عرضه این محصول و محصولات جانبی میتواند همراه با گسترش مشارکت جمعی و افزایش سهمبری اجتماعی از ارزش افزوده بهدستآمده، در رفع فقر، نابرابری موثر باشد، در مقابل روند پرولتاریزهشدگی جمعیت مانع ایجاد کند و کشاورزی را به سمت رتبههای بالا در زنجیره ارزش همراه با کاهش مصرف آب سوق دهد.
در کنار این، مزیتهای ویژه سرزمینی برای گسترش گردشگری طبیعت و بومگردی مبتنی بر بافت طبیعی و ساخت ویژه شهری/روستایی این مناطق از بین رفته است. در اروندکنار همنشینی دریا و پهنه نخلستان، وجود دو رودخانه با ساحل مناسب، راههای زیبای روستایی و انشعاب سیزده نهر و قرار داشتن منازل مسکونی در برِ مسیرهای تردد لنج و قایق، محصولات زرعی و صنایع دستیِ بومی، میتوانست ظرفیت قابل توجهی در توسعه پایدار و باروری اقتصادی به حساب بیاید. همچنانکه جذابیتهای تالاب شادگان و اکوسیستم خاصاش در کنار کشاورزی بومی، عرصهای مهیا میکرد برای رونق در منطقهای که از محرومیتی عمده در رنج است.