عصر ایران- در میان تصاویری که از بازگشت مردم جنوب لبنان به ضاحیه بیروت منتشر شده توجه کاربران ایرانی به اتومبیلهای مدل بالای لبنانیهاست که سوار بر بنز و بامو و خودروهای شاسیبلند لحاف و تشک و رخت و لباس بار آن کرده و دارند به خانههایی بازمیگردند که برخی از آنها ویران شدهاند.
18 سال پیش و در بهار 1385 درست دو هفته قبل از جنگ 33 روزه در قالب هیأتی از روزنامهنگاران به لبنان رفتیم و تقریبا از شمال تا جنوب این سرزمین کوچک اما زیبا را دیدیم.
در بیروت مهمترین تفاوت این شهر با تهران را در سه موضوع دیدم. نخست اینکه چون بندر است طبعا چشمانداز دریا دارد اما مانند نوار ساحلی ما در تصرف ویلاها و خانههای روستایی یا دستگاههای نظامی نیست و می توان چشم به دریا دوخت. بر خلاف شمالِ ما که هر نهادی بخشی از ساحل را تصرف کرده و مرحوم رییس جمهور سابق با کلی دستور و فرمان توانست باریکههایی را باز کند.
دوم پوشش دختران و زنان بود که اگر حجاب داشتند کامل بود - حداقل در پوشاندن مو- و اگر نخواستند داشته باشند نداشتند و کمحجاب و شلحجاب و بدحجاب که حاصل اجبار حکومت و زور گشت ارشاد باشد نداشتند. دخترانی با موهای پریشان و زیبا دست در دست دخترانی محجبه و آنها هم وجیه و شگفتا که کلاسورهایی در دست گروه اول دیدم با عکس سید حسن نصرالله و وقتی پرسیدم چرا او را دوست دارید یکی شان پاسخ داد: چون مثل دیگر رهبران تا اتفاقی می افتد روانه عربستان و فرانسه و آمریکا نمیشود و از لبنان دفاع می کند و گویا یکی هم گفت چون فرزند خود او هم به شهادت رسیده است.
تفاوت سوم اما به عکس و مکث ربط دارد و آن مدل خودروها بود و زود دانستیم بر خلاف ایران نشانه تمکن فوقالعاده مالی نیست. به دو سبب: نخست این که کارخانه های خودروسازی بزرگ ندارند تا به خاطر حفظ انحصار و شغل کارکنان یا درآمد شان مردم را از خودروهای روز و مدرن دنیا محروم کنند.
دوم این که بخش قابل توجهی از جمعیت لبنان ( آن زمان شاید 8 میلیون نفر از 14 میلیون نفر) خارج از کشور زندگی میکردند و هم ارز میفرستادند و هم با خود اتومبیل وارد میکردند و این سیمای بیروت را با تهران متفاوت نشان میداد. و به عمق که می رفتی می دیدی دچار انواع مشکلات اقتصادیاند و در کار جمع آوری زباله بیروت هم ماندهاند و تازه این قبل از جنگ ۳۳ روزه و انفجار مهیب چند سال قبل بود اما حداقل حسرت خودرو را نمیخورند. نو نشد. دست دوم و این قدر سادهاندیش نیستم که گمان کنم بامو نشستن در آنجا مثل ایران علامت رفاه و پولداری است.چون همه هم نداشتند اما حسرتزا نبود مثل جامعه ما تا با انگشت نشان دهی!
واقعا چرا لذت اتومبیل خوب سوار شدن را از مردم ما گرفتهاند؟ کی به یک عده حق داده تشخیص دهند چه بپوشیم و چی سوار شویم و خودروهای مدرن منحصر به طبقه تازه به دوران رسیده شود؟
چرا وقتی مردم تصاویر مردمان آواره را می بینند که به خانههایی بازمیگردند که چه بسا ویران شدهاند به جای ابراز نفرت از جنگ و خشونت به مدل خودروها باید توجه کنند و حسرت بخورند؟ در حالی که مشخص است همه هم ندارند ولی این قدر دیگر رویایی و حسرت برانگیز نیست.
مگر قرار نبود ما معنویترین مردم جهان شویم؟ پس چه شده که تا این حد مادی شده ایم و مدام دو دوتا چهارتا می کنیم؟
چرا لحظه یا به این موضوع نمی اندیشند پایان حسرت خودروهای تازه میتواند در ایجاد رضایت اجتماعی مؤثر افتد. بحث پوشش را که خودشان حل کردند. خودرو را دست کم اجازه دهند بیاید.
تفاوت قیمت با تولید داخل بازار آنها را به جد تهدید نمی کند اما سیمای شهرها را تغییر میدهد و این حسرت آزار دهنده را از میان میبرد./م.خ